Archive for ژوئیه 2011
دوشنبه سی ام اردیبهشت 1387
روابط اسرائیل با کردهای عراق
گفتگو با دکتر محمود عثمان
منبع: سایت بازتاب
توضیح ضروری: روانگه مسئولیت محتوای این گفتگو را بر عهده نداشته و فقط جهت اطلاع کاربران گرامی آن را منتشر می نماید.
برای روشن شدن ابعاد پیچیده روابط پنهانی اسرائیل با کردهای عراق، در زیر، بخشهایی از مصاحبه نشریه «الاوسط» با دکتر محمود عثمان، که از شخصیتهای برجسته در کردهای عراق است میآید.
وی در این مصاحبه، که در 13 و 20 اکتبر 1997 انجام شده، چگونگی روابط پنهان کردهای عراق و اسرائیلیها را شرح داده است.
پرسش: شما آشکارا میگویید که از بیست سال پیش، به عنوان جنبش کردها، با اسرائیل رابطه داشتهاید. چرا در این سالها، از افشای جزییات این رابطه خودداری کردید؟
محمود عثمان: به این سبب که هیچکس تا امروز از جزییات روابط ما با اسرائیل نپرسیده است. تنها تلاش مردم این بود که بدانند آیا میان ما و آنها رابطهای هست، یا نه و هرگز در صدد دانستن جزییات آن نبودند. اگر شما پیشتر از من پرسش میکردید، حتماً پاسخ میدادم. وقتی انسان بر اصلی صحه میگذارد، سخن گفتن درباره جزییات آن اصل برای او ضرری ندارد. با وجود این، ما از زمان پایان یافتن انقلاب سپتامبر 1961 ـ1340 که در سال 1975ـ1354 پایان یافت، در زمینههای متعدد درباره روابطمان با اسرائیل مطلب نوشتهایم و با برادران عرب یا فلسطینیها در این باره سخن گفتهایم.
ما در لندن به فعالیتهایی دست زدیم که از جملهها سخنرانی من در 28 سپتامبر 1994ـ 1373 بود و در آن به موضوع روابط اشاره کردیم. ما در اوایل ژانویه سال 1997 ـ 1375 کتابچهای با نام «ارزیابی روند انقلاب کردها و شکست آن و تجزیههای به دست آمده از آن» منتشر کردیم و در آن، ضمن پرداختن به موضوع روابط با اسرائیل، این روابط را اشتباهی استراتژیک در راه انقلاب کردها دانستیم؛ انقلابی که از راه استقلالطلبانه منحرف شد.
پرسش: شما چه وقت و کدام یک از فلسطینیها و اعراب را از موضوع روابط خود با اسرائیل آگاه ساختید؟
محمود عثمان: در سال 1977ـ 1356 که در پاریس بودم، یک بار با دکتر «عصام سرطاوری»، مشاور وقت رئیس یاسر عرفات (که بعدها در پرتغالترور شد) و دوست دوران تحصیلم در دانشکده پزشکی بغدادـ ملاقات کردم. ما در این ملاقات درباره امیدها و خواستهای مشترکمان گفتوگو کردیم. او درباره مشکلات سازمان آزادیبخش فلسطین با رژیمهای عربی و اینکه چگونه از سوی دستگاههای اطلاعاتی آنها رنج میبرند، با من گفتوگو کرد و من نیز درباره مشکلاتمان با رژیمهای عربی و غیر عربی با او سخن میگفتم. سرطاوی، که با یک زن عراقی به نام وداد المفتی ازدواج کرده بود، به اصل گفتوگوی مسالمتآمیز با اسرائیل معتقد بود و دستیابی به یک وجب از خاک فلسطین را به آوارگی در دیگر کشورهای جهانترجیح میداد. من درباره جزییات روابطمان با اسرائیل با وی سخن گفتم و از او خواستم که به عنوان یک جنبش فلسطین، هیچ گونه کمکی، حتی کمک انسانی، مثلاً پزشکی و درمانی، در اختیار ما نگذاشتند و او گفت که علت خودداریشان از کمک به ما، داشتن رابطه با رژیم عراق و نیازشان به آن رژیم بوده است. ولی فلسطینیها ما را به سبب داشتن رابطه با اسرائیل سرزنش نکردند، حتی برخی از آنها با ما همدردی کردند. من در آخرین ملاقاتم با فلسطینیها در پاریس یا دمشق، پس از امضای توافقنامه اسلو به آنها گفتم که شما پس از مبارزهای طولانی با اسرائیل به غزه و اریحا بسنده کردید. پس چرا پیش از این درباره روابط ما با اسرائیل سخنپردازی و قلم فرسایی میکردید؟ مگر نه این است که ما از روی اجبار این سیاست را در پیش گرفتیم؟
در سال 1982ـ 1361 و پس از تجاوز اسرائیل به قلمرو لبنان، لیبی از جنبشهای رهاییبخش برای گردهمایی در آن کشور دعوت کرد. آنها خواستار تدوین یک منشور عربی برای مقابله با صهیونیستها بودند. هیأتهایی از نقاط گوناگون جهان عرب در این گردهمایی حضور یافتند. بسیاری از آنها به استثنای چند نفر، نمیدانستند کردها با چه مسائلی دست به گریبان هستند. زمانی که آنها رابطه جنبش کردها با اسرائیل را زیر سؤال بردند و احزاب کرد از جلسه اخراج شدند، من از عبدالسلام جلود، رئیس کنفرانس، خواستم سخنانی ایراد کنم و به او گفتم: ما بنا به دلایلی با اسرائیل رابطه داشتیم، ولی من از شما یک چیز میخواهم و آن این که ما از سال 1975ـ1354 موضوع روابطمان با اسرائیل را افشا نمودیم و به اشتباه بودن آن اعتراف کردیم، همواره نیز کوشیدیم به شما نزدیک شویم. اکنون هم با اینکه نام کنفرانس شما کنفرانس جنبشهای آزادیبخش عربی است، به عنوان بخشی از شما در این کنفرانس حضور یافتهایم و مسائل خود را در میان میگذاریم. اگر با ما مخالفت دارید، آشکارا بگویید تا بار دیگر به سوی اسرائیل بازگردیم و اگر خواستهای ما را پذیرا میشوید، چرا حاضر نیستید با ما آن گونه که با برادران عرب خود رفتار میکنید، رفتار کنید؟
پرسش: چه عواملی شما را به برقراری رابطه با اسرائیل وادار ساخت؟
محمود عثمان: پیکار همیشگی دولتهای غیر مشروع و غیر منتخب عراقی، به ویژه رژیم صدام علیه ما ملت کرد، اینک در انزواست و ما همانند کسی که در حال غرق شدن به هر خس و خاشاکی متوسل میشود، به این سو و آن سو دست دراز میکردیم، بی آنکه نتیجه کار برایمان اهمیت داشته باشد.
پرسش: درباره موقعیت بینالمللی و منطقهای چه میگویید؟
محمود عثمان: مثلثی وجود داشت که اضلاع آن را ایران، اسرائیل و ایالات متحده تشکیل میدادند. شاه ایران نقشی محور داشت و هر کس به عنوان یک ضلع وارد مثلث میشد. در واقع به داخل تمام مثلث قدم مینهاد. جنبش کرد در داخل آن مثلث بود. از این رو، نخست با ایران، سپس با اسرائیل و آنگاه با ایالات متحده رابطه برقرار کرد. کردها نگرشی داشتند که گذشت ایام اشتباه بودن آن را ثابت کرد و کوتهنظری و کجفهمی آنها را از سیاست بینالمللی نشان داد.
مرحوم ملامصطفی بارزانی حدود 12 سال در اتحاد شوری به سر برد. او میگفت: در این مدت، تلاش کرده حمایت روسها را از ملت کرد جلب کند، ولی موفق نشده و سرانجام دریافته است که آنها در قبال کردها مسئولیتی ندارند. از این رو، من معتقدم اگر کشورهای قدرتمند از ملتی کوچک پشتیبانی نکنند، این ملت هرگز به اهداف خود دست نمییابد.
بارزانی میگفت: تلاش میکرده است باقیمانده عمر خود را در راه جلب حمایت آمریکاییها بگذراند. او گمان میکرد که اسرائیلیها، بهترین و کوتاهترین راه برای رسیدن بهایالات متحده هستند، زیرا گروه فشار صهیونیستی در آن کشور نفوذ دارد و او به علت درگیری با عراقیها به اهداف خود خواهد رسید، ما از برقراری رابطه با اسرائیل ضرر و زیانهایی را متحمل شدیم، زیرا در واقع خواهان خودمختاری در داخل عراق که یک کشور عربی است، بودیم، اما این اشتباه است که اعراب را به دشمنی با خود برانگیزیم.
بدون شک تصورات ملا درباره رسیدن به ایالات متحده از راه اسرائیل، چیزی بیش از وهم و خیال نبود، زیرا ایران، اسرائیل و ایالات متحده درباره همه چیز اتفاق نظر داشتند و این امر اکنون درباره مثلث جدید ترکیه، اسرائیل و ایالات متحده مصداق دارد. ایران پیش از این پلی برای ما به شمار میرفت و امروز ترکیه جای آن را گرفته است، اما اگر ترکیه مرزهایش را ببندد، همه چیز از ناحیه روابط با آمریکا و همپیمانانش پایان مییابد.
پرسش: شما گفتید که فلسطینیها از روابط شما با اسرائیل آگاه بودند، آیا گمان میکنید که آنها اطلاعاتی را به دولتهای عراق درز داده بودند؟
محمود عثمان: پس از سال 1975 ـ1354 ( سال شکست جنبش کردها) فلسطینیها از روابط ما با اسرائیل آگاه شدند و اخبار خود را در این زمینه به منابعی که مایل بودند، دادند در عین حال، کردها نیز اخبار روابط ما را به دولت وقت عراق درز دادند، زیرا بسیاری از کردها پس از سال1975ـ 1354 به عراق بازگشتند و در تحقیقات امنیتی اطلاعاتی، هر چه را میدانستند، رو کردند. در میان آنها برخی مسئولان جنبش کردها نیز بودند که از جزییات امور خبر داشتند. افزون بر این، فلسطینیها و دیگر طرفهای خارجی روابط بسیار خوبی با عراق داشتند.
پرسش: از میان کردها با اسرائیلیها کدام یک در ایجاد رابطه پیشگام بود و رابطه چگونه آغاز شد؟
محمود عثمان: این اسرائیلیها بودند که در برقراری تماس و رابطه با ما پیشقدم شدند، زیرا اسرائیلیها به این نتیجه رسیدهاند که هر جنبش غیر عربی در جهان با دولت حاکم مشکلاتی دارد، برای همین اسرائیل برای تحقق منافع خود تلاش میکند که با این جنبشها رابطه برقرار کند.
روابط با آنها از اوایل دهه 60 نخست توسط کامران بدرخان و افرادی چون عصمت شریف و وانلی و آنگاه توسط روزنامهنگاران خارجی آغاز شد. میتوانم بگویم که ثمرات این روابط در سال 1963ـ 1342 ظاهر شد. ما پیش از آن تاریخ؛ یعنی از آغاز جنبش مسلحانه کردها با ایران روابطی داشتیم و ایرانیها در زمینه کمک، تشویق و زمینه سازی برای ایجاد رابطه با اسرائیل هم نقش داشتند، زیرا هدف ایران در زمان حکومت شاه، بهره برداری هر چه گستردهتر از جنبش کردها بود. در واقع تهران مرکز رابطه ما با اسرائیل به شمار میآمد و رفت و آمد افراد و گروهها به نزد ما تنها از راه تهران امکانپذیر بود.
زمانی که رابطه با اسرائیل به تدریج به ثمر نشست، همه رهبران کرد در این باره به توافق رسیدند و هرگز به رد این روابط تمایلی نداشتند. در آن تاریخ دفتر سیاسی حزب دمکرات کردستان، زیر نظر ابراهیم احمد، دبیر حزب، اداره میشد و هر چند ملامصطفی بارزانی، رئیس و ابراهیم احمد، دبیر حزب، درباره بسیاری از مسائل اختلاف نظر داشتند، درباره رابطه با اسرائیل همرأی بودند. اگر هم حساسیتهایی میان آن دو بود، از اینکه رئیس باید سر رشتهاین رابطه را در دست داشته باشد با دفتر سیاسی، فراتر نمیرفت.
زمانی که در سال 1964 ـ 1343 انشعابی در جنبش کرد رخ داد و ابراهیم احمد و جلال طالبانی به ایران رفتند و از آنجا به عراق بازگشتند. رابطه با اسرائیل تا حدی متوقف شد و اسرائیل پایگاه خود را از کردستان به ایران انتقال داد. آنگاه رابطه همان شکلی را یافت که در اوایل سال 1965ـ 1344 داشت، اما درباره خودم باید بگویم که در سال 1965ـ 1344 در دفتر سیاسی جدید پس از انشعاب ابراهیم احمد و دار و دسته او به این رابطه پیوستم.
ولی ابراهیم احمد نه تنها موضوع را تکذیب نمیکند، بلکه میگوید با اسرائیل رابطه داشتیم. کسی نمیتواند این موضوع را انکار کند، زیرا رابطه با اسرائیل جنبه شخصی نداشت، بلکه رابطه تمام جنبش با اسرائیل بود و دفتر سیاسی مسئولیت برقراری این رابطه را بر عهده داشت، اما اینکه در این کار چه کسی بیشتر اشتیاق داشت و چه کسی کمتر، موضوعی دیگر است، ولی همه در برقراری رابطه دخالت داشتند.
در این میان، مرحوم ملامصطفی بیش از دیگران برای برقراری رابطه با اسرائیل اشتیاق نشان میداد، زیرا گمان میکرد اسرائیل او را با ایالات متحده پیوند خواهد داد.
پرسش: شما یک بار گفتید که جلال طالبانی با شیمون پرز نشستی داشت، ولی او به شما پاسخ داد که هرگز چنین نشستی نبوده است، آیا شما همچنان بر باور خود پا بر جا هستید؟
محمود عثمان: جلال در یکی از روزهای سال 1963ـ 1342با پرز ملاقات کرد. من در آن تاریخ در جنبش کرد مسئولیت نداشتم، اما کامران بدرخان بعدها من را از این ملاقات آگاه ساخت، زیرا رابط آن دو بود. این موضوع را همچنین مرحوم بارزانی به من اطلاع داد. از آن گذشته، جلال اعتراف میکند که بدرخان از او خواسته است با پرز ملاقات کند، ولی او ( طالبانی) ملاقات را به توصیه روسها تکذیب میکند.
پرسش: جنبش کرد چگونه حاضر شد با یک طرف نامأنوس در منطقه رابطه برقرار کند؟
محمود عثمان: در جنگ، بسیاری به کوتهنظری دچار میشوند، زیرا بیشتر نظریات و تحلیلها، چندان متعادل نیستند تا انسان به پایمدههای آنها بیندیشد. در واقع، باید بگویم که دو عامل اساسی ما را به برقراری رابطه با اسرائیل وادار ساخت. ما کردها خواهان تحقق اهدافی در داخل کشورمان، عراق بودیم، اما هرگز خواهان تشکیل یک دولت مستقل نبودیم؛ دولتهای عراق خواستههای ما را درک نکردند. زمانی که شما بر جنگ اصرار داریدـ این همان عامل نخست است ـ ناگزیر باید سلاحی را در برابر طرف مقابل به کار گیرد و زمانی که به سلاح نیاز پیدا کنید، ناگزیر دست به دامان اسرائیل یا ایالات متحده میشوید و این عامل دوم است.
پرسش: آیا شما کردها در جنگهای سالهای 1956؛(1335) ـ 1967؛ (1346) و 1973؛ (1352) کمکهایی در اختیار اسرائیل گذاشتید یا به نفع آن نقشی ایفا کردید؟
محمود عثمان: ما در سال 1956(1335) با دولت عراق درگیر نبودیم و با اسرائیل نیز رابطه نداشتیم. ما به عنوان نیروهای جنبش کرد به حمایت از مصریها در برابر تجاوز سهجانبه به حریم آن کشور برخاستیم و در تظاهرات و اقداماتی از این قبیل شرکت کردیم. و در جنگ سال 1967 (1346) نیز اسرائیلیها از ما خواستند به کمک آنها بشتابیم و از پشت به ارتش عراق ضربه بزنیم. در اوایل ماه ژوئن 1967(1346) هیأتی از جانب دولت عراق به ریاست طاهر یحیی نزد ما آمد و از ملامصطفی خواستار اعزام یک نیروی کرد برای جنگ با اسرائیل در کنار نیروهای عربی شد.
بارزانی پاسخ داد: شما با هواپیما و تانک و موشک میجنگید، در حالی که من جز تفنگ سلاحی ندارم. پس چگونه میتوانم این نیرو را اعزام کنم؟ از آن گذشته، شما تا دیروز با ما میجنگیدید و اکنون از ما میخواهید با اسرائیل بجنگیم؛ این دیگر چه رویهای است؟!
ملا با هیات اعزامی از سوی دولت عراق توصیه کرد که از جنگ با اسرائیل بپرهیزند. او به آنها گفت: «شما جنگ را خواهید باخت و تار و مار خواهید شد.» آنگاه هیأت از ملا خواست جنگ با ارتش عراق را متوقف کند تا آنها بتوانند این ارتش را برای جنگ با اسرائیل روانه سازند. ملا درخواست طرف عراقی را پذیرفت و درخواست اسرائیل را رد کرد و به این ترتیب، به جنگ و درگیری پایان دادیم. این نشان میدهد که ما از فرصتها برای ضربه زدن به ارتش عراق استفاده نکردیم و زیر بار خواستهای اسرائیل هم نرفتیم.
در سال 1973 (1352) اسرائیلیها، بار دیگر تقاضای پیشین را مطرح کردند، زیرا در وضعیت بسیار بدی بودند و اصرار داشتند جبههای علیه عراقیها بگشاییم، ولی ما یکجانبه، جنگ علیه ارتش عراق را متوقف کردیم، بیآنکه رژیم از ما چنین چیزی خواسته باشد.
همچنین به یاد دارم که ایرانیها هرگز از ما نخواستند با عراقیها درگیر شویم، زیرا آنان روابط بسیار خوبی با سادات داشتند، آمریکاییها نیز در جنگ سال 1973(1352) به طور مطلق با ما صحبت نکردند، ولی اسرائیل خواست از روابط ما با فلسطینیها برای ضربه زدن به جنبش فلسطین بهرهبرداری کند؛ به عبارتی، میخواست از ما برای تحقق اهدافش در آزار رساندن به فلسطینیها بهره گیرد، ولی ما نه تنها به آنها کوچکترین فرصتی ندادیم، بلکه در همه بولتنهای خبری و اطلاعیههایمان از حق مردم فلسطین در تعیین سرنوشتشان جانبداری میکردیم. روابط ما با اسرائیلیها بر پایه اصول شکل نگرفت، بلکه اوضاع جنگ، این روابط را به ما تحمیل کرد.
پرسش: آیا به یاد دارید اسرائیلیها درخواست مشخصی از شما کرده باشند که به ضرر فلسطینیها تمام شود؟
محمود عثمان: ما چون با فلسطینیها رابطه داشتیم، میدانستیم که مثلاً آنها در بیروت هستند و در کجا ماوا گزیدهاند. اسرائیلیها همواره از ما درباره افراد فلسطینی، روابط جنبش فلسطین با رژیم عراق و اینکه آنها کجا زندگی میکنند و چه زمانی در کجا حضور مییابند. اطلاعات میخواستند تا در اینجا و آنجا، دست به انفجار یا ترور بزنند، ولی ما هر بار در خواست آنان را رد میکردیم.
پرسش: درباره همکاری اطلاعاتی بین خودمان و اسرائیل چه میگویید؟
محمود عثمان: همکاری اطلاعاتی با اسرائیل انجام نگرفته است، زیرا اصولا روابط بین ما روابطی نظامی بود؛ به این معنی که سلاح، افسر، کارشناس و مأمورانی از سازمان اطلاعاتی اسرائیل (در میان ما) بود و مناسبات نظامی بر مناسبات سیاسی میچربید. آنان به ما وعده میدادند از خواستههایمان در ایالات متحده دفاع کنند، ولی تا آنجا که آگاهی داریم، گامی در این زمینه بر نداشتند. دستگاهی که بر روابط ما با آنها نظارت میکرد، موساد اسرائیل بود؛ همان گونه که اینک سازمان اطلاعاتیترکیه (میت) بر روابط کردها با ترکیه نظارت میکند.
اطلاعاتی بین ما در زمینه مسائل مربوط به عراق رد و بدل میشد. اسرائیلیها از اطلاعاتی درباره ارتش عراق میخواستند و در عین حال در مورد تحرکات این ارتش، اطلاعاتی در اختیار ما میگذاشتند، حتی یکی از هدفهای تأسیس بیمارستان صحرایی اسرائیلیها در کردستان، جمعآوری اطلاعات به نفع اسرائیل بود.
پرسش: چرا این همه درباره عراق تأکید میشد، در حالی که این کشور در خط مقدم نبرد با اسرائیل نیست. آنها چه نوع اطلاعاتی از شما میخواستند؟
محمود عثمان: آنها پیوسته عراق را به عنوان خطری برای اسرائیل و هسته بزرگ جبهه شرقی به شمار میآوردند که البته پیش از آن، دولت مصر چنین بود. این دو کشور و همچنین سوریه در نظر آنها ـ برای امنیت اسرائیل خطرناک بودند و میگفتند که عراق از راه اردن یا سوریه، در هر جنگی با اسرائیل شرکت خواهد کرد. پس از امضای پیمانی بین اتحاد شوروی و عراق، برای آنها مهم بود که از جزییات پیمان و اینکه روسها چه ارمغانی برای عراق داشتهاند، آگاه شوند.
پرسش: در بین شما، چه کسی بیشتر با اسرائیل ارتباط داشت و چه کسی مسئول واحد اطلاعات کردها و تبادل اطلاعات با اسرائیلیها بود؟
محمود عثمان: در آن تاریخ، نخستین مسئول امنیت و اطلاعات که نام او در اسناد اسرائیل آمده است، شخصی به نام «میر خان» بود و به همین سبب، اسرائیل بیشتر با او ارتباط داشت، زیرا ماهیت کار او ایجاب میکرد بیشتر از ما با آنها ارتباط داشته باشد. مرحوم ادریس بارزانی نیز مسئول امور نظمی بود و من نیز مسئولیت روابط خارجی را بر عهده داشتم و ملامصطفی را در دیدارهایش همراهی میکردم.
پرسش: آیا میتوانستید اطلاعاتی دقیق به اسرائیلیها بدهید؟ آن زمان که شما در مرتفعترین کوههای کردستان مستقر بودید، چه کسی درباره عراق و ارتش آن به شما اطلاعات میداد؟
محمود عثمان: به باور من، آن اطلاعات، خیلی دقیق نبود، ولی به هر حال اسرائیلیها از آنها بهرهبرداری میکردند. در زمان جنگ، اطلاعاتی به دست ما میرسید، به این صورت که نظامیانی را به اسارت درمیآوردیم و از گفتههای آنان به حقایق پی میبردیم. ما اعضای جنبش کردها، افرادی کرد یا غیر کرد، در داخل ارتش عراق و نیز در جامعه عراق داشتیم و به وسیله آنان به اطلاعاتی دست مییافتیم.
پرسش: به عنوان یک پزشک، بگویید که اسرائیلیها چه کمکهایی به شما میدادند؟
محمود عثمان: اسرائیلیها در سال 1966(1345) یک بیمارستان صحرایی با همه تجهیزات و کادرهای پزشکی و درمانی در کردستان ایجاد کردند و خدمات مفیدی به ما ارایه دادند، زیرا ما در آن تاریخ، به اندازه کافی بیمارستان نداشتیم. آنها میخواستند کمکهایشان به جنبههای نظامی محدود نشود، بلکه ابعاد انسانی را هم دربر بگیرد.
در مارس 1970 (1349) به سبب توافقنامهای که با رژیم عراق امضا کردیم، دولت اسرائیل به بهانه اینکه یکی از مسئولان کرد از تأسیس بیمارستان در کردستان عصبانی شده است، ابراز نگرانی کرد و درصدد برچیدن آن بیمارستان و متوقف کردن کمکرسانی برآمد، ولی من بر این باورم که دولتها بر پایه ناراحتی یا خشنودی یک شخصی تصمیم نمیگیرند.
پرسش: چه کسی پیشنهاد برپایی بیمارستان اسرائیلی در کردستان را مطرح ساخت و چند پزشک اسرائیلی در این بیمارستان کار میکردند؟ آیا آنها با جراحیهای بزرگ هم دست میزنند؟
محمود عثمان: اسرائیلیها این پیشنهاد را مطرح ساختند و ما از آن استقبال کردیم. ما همواره از آمریکاییها و ایرانیها میخواستیم در زمینههای درمانی، آموزشی، غذایی و غیره ما را یاری دهند و زمانی که اسرائیلیها به درخواست ما پاسخ مثبت دادند، دلیلی نداشت آن را نپذیریم. دو پزشک اسرائیلی در کردستان بودند که یکی متخصص امراض داخلی و دیگری جراح بود. گاهی اوقات نیز یک دندانپزشک به بیمارستان میآمد، اما آنان به جراحیهای بزرگ دست نمیزدند و برای این کار بیماران را به ایران میفرستادند.
پرسش: اسرائیلیها چه مقدار کمک مالی به شما دادند؟
محمود عثمان: کمک مالی اسرائیلیها به ما بیشتر نمادین بود.
پرسش: ولی ملامصطفی اعتراف کرده است، تنها کشوری که دو برابر درخواستهای شما را تأمین میکرد، اسرائیل بود، در حالی که دیگر کشورها در بهترین وضعیت، نیمی از درخواستها را اجابت میکردند؟
محمود عثمان: این موضوع درست نیست. کمکهای مالی آنها از صد هزار دلار در ماه تجاوز نمیکرد؛ کمکهای ایالات متحده نیز سمبولیک بود، اما ایران ده برابر آنچه اسرائیل میداد در اختیار ما میگذاشت.
پرسش: درباره کمکهای نظامی چه میگویید؟
محمود عثمان: اسرائیل در این زمینه بیشتر از ایران و ایالات متحده به ما کمک میکرد، ولی همه سلاحهایی که در اختیار ما میگذاشت، دفاعی بود. آمریکاییها، ایرانیها و اسرائیلیها هرگز سلاح تهاجمی پیشرفته در اختیار ما نمیگذاشتند تا ما همواره مطیع آنها باشیم. همانگونه که مقامات ایرانی میگفتند آنها میخواستند شعله همچنان روشن باشد، اما به آتش بزرگ تبدیل نشود. آنها سلاحهایی چون ضد موشک در اختیار ما قرار میدادند، اما تنها چند فروند موشک به ما میدادند، تا به محض تمام شدن آنها، ناگزیر دوباره دست به دامان آنها شویم. سلاحهای ارسالی از راه ایران به دست ما میرسید. از این رو، ایران بر نوع و مقدار آنها کنترل داشت. اسرائیل دارای سلاحهای بیشمار بود که مقادیری از آنها را در جنگ با اعراب به غنیمت گرفته بود، به علاوه، برخی از سلاحهای قدیمی را که به آنها نیازی نداشتند، در اختیار ما میگذاشتند.
پرسش: آیا اسرائیل سلاحهای سنگین، از جمله تانک، زره پوش، موشک ضد هوایی و غیره را در اختیار شما میگذاشت؟
محمود عثمان: تانک، هرگز… به یاد دارم که موشه دایان، وزیر دفاع پیشین اسرائیل، تصمیم گرفت چندین دستگاه تانک در اختیار ما بگذارد، ولی ایرانیها اجازه ندادند، زیرا میترسیدند ما دولتی مستقل در کردستان تشکیل دهیم و گمان میکنم که این مخالفت بر پایه توافق سه کشور آمریکا، ایران و اسرائیل صورت گرفت. سلاحهای ضد هوایی نیز که قرار بود به ما بدهند، قدیمی بود. البته من نظامی نیستم، اما نام برخی از موشکهای ضد هوایی، مانند «ام 30» و «ام 23» در ذهنم باقی مانده است. برد این موشکها کوتاه بود و از این رو به هواپیما برخورد نمیکرد. یک بار آنها یک فروند موشک ضد هوایی «راپیر» ساخت انگلیستان، به ما تحویل دادند. این موشکها را ایرانیها آوردند و شرط کردن که خودشان و نه ما کردها، از آنها استفاده کنند، چنانکه در سال 1974(1353) با استفاده از آنها، یک هواپیمای ایلیوشین عراقی را سرنگون کردند و ما خلبان و کمک خلبانان آن را اسیر کردیم. آنها پس از امضای توافقنامه الجزایر در سال 1975(1354) یک سکوی پرتاب موشک را به ایران انتقال دادند و ما در آن تاریخ (در جنگ با عراقیها) چهار خلبان عراقی را اسیر کردیم و بعدها به صلیب سرخ جهانی تحویل دادیم. ما در سال 1969(1348) یک فروند هواپیمای عراقی را با توپ 34 ملی متری و در سال 1974(1353) نیز یک فروند میگ را سرنگون ساختیم. به هر حال آنها در سال 1974(1353) سلاحهای مهم بسیار، از جمله موشک روسی ضد تانک «ساکر» و موشک «سام» برای سرنگون کردن هواپیماها در اختیار ما قرار دادند و ما از تعداد زیاد و مرغوبیت این سلاحها متعجب شدیم، اما دریافتیم که ایرانیها پنهانی با رژیم عراق گفتوگو کردهاند و همین گفتوگوها بعدها به امضای توافقنامه الجزایر انجامید.
معادله روشن است؛ نخست شما به پیروزی میرسید و سپس آنها از موضع قدرت گفتوگو میکردند و به شرایط و امتیازات بهتر دست مییافتند.
دقیقاً همین طور است… و سرانجام این ما بودیم که قربانی شدیم. در شش ماه آخر جنگ، آنها کمکهای مالی و تسلیحاتی بیاندازهای در اختیار ما گذاشتند تا به شرایط و امتیازات بهتر دست یابند. آنها در آن روز با امضای موافقتنامه مارس 1975(1353) به همه چیز پایان دادند. شما اگر در آن روز با یک دستگاه میکروسکوپ یک ایرانی یا آمریکایی یا اسرائیلی را جستجو میکردید، در هیچ نقطه کردستان موفق به یافتن آنها میشدید. آنها در واقع ذوب شده بودند و هیچ اثری ازشان به چشم نمیخورد.
پرسش: آنها در آن دوران چه مقدار کمک مالی به شما دادند و این کمکها چگونه هزینه شد؟
محمود عثمان: بیشتر کمکهای مالی صرف جنبش کردها، نیروهای «پیشمرگ»، پناهندگان و خانوادههای شهدا و رفع نیازهای ما شد و مرحوم ملامصطفی بارزانی، دیناری از آنها برداشت نکرد، زیرا انسانی مادی پرست نبود، اما به طور مسلم، بخشی از آن پولها در اختیار رهبران باقی ماند. پس از انقلاب، درباره سرنوشت پولهایی که مقداری از آنها حیف و میل شد معماهایی پدید آمد. در فاصله پرواز کردن گوسفندان پیش از ذبح آنها (1974ـ1973) (1353ـ1352) مبلغ 48 میلیون دینار عراقی توسط ایران، ایالات متحده و اسرائیل به دست ما رسید. در آن تاریخ، تعداد جنگجویان کرد حدود صد هزار نفر بود که شصت هزار نفر نیروی زیر پرچم و چهل هزار نفر نیروی احتیاط بودند، اما از آن همه پول تنهایک سوم آن؛ یعنی حدود شانزده میلیون دینار عراقی هزینه شد که در آن تاریخ معادل پنجاه میلیون دلار آمریکایی بود.
پرسش: آیا کانالهای ارتباطی دیگری میان شما و اسرائیل وجود داشت؟
محمود عثمان: زمانی که روابط رسمی میان اسرائیل و جنبش کردها آغاز شد، کانالهای اصلی ارتباط با اسرائیل، کردستان و تهران بودند و در این میان تهران نقش اساسی داشت. پیش از آغاز روابط رسمی و مستقیم، ما تنها کانال پاریس را داشتیم و از این راه، تماسهای پنهانی بسیار صورت میگرفت.
گفتنی است که مرحوم کامران بدرخان در پاریس اقامت داشت و از دهه 40 با اسرائیل در تماس بود، ولی ما کردها در آن تاریخ با بدرخان رابطه داشتیم. از دیگر کانالها میتوان به روزنامهنگاران و خبرنگاران اشاره کرد. برخی روزنامه نگاران آمریکایی (اسرائیلی تبار) برای ملاقات با ملامصطفی به کردستان میآمدند و سپس به کشورشان باز میگشتند. از این رو، تماسهایی توسط آنها صورت میگرفت و پیامهایی ابلاغ میشد.
پرسش: عجیب است که این روزنامهنگاران کتابهایی درباره کردها نوشتهاند، اما به روابط آنها با اسرائیل کوچکترین اشارهای نکردهاند.
محمود عثمان: همین طور است. به یاد دارم که «دانا آدامیز اشمیدت»، خبرنگار روزنامه نیویورک تایمز، کتابی درباره کردها، با نام «سفر به دیار مردان شجاع در کردستان» نوشت.
وی در این کتاب درباره گفتوگوهایش با ملامصطفی درباره رابطه او با اسرائیل مطالبی نوشته بود. گفتنی است که ملا با هر روزنامهنگاری که با او مصاحبه میکرد، در این زمینه سخن میگفت و آنگاه آمریکاییها، اسرائیلیها و غرب را نکوهش میکرد.
گفتوگوی طولانی با اشمیدت درباره اسرائیل بود، ولی اشمیدت که چندین بار در ایالت متحده با او ملاقات کردم. در کتاب خود به این مسائل اشاره نکرده بود، زیرا بحث درباره روابط میان کردها واسرائیلیها را بیفایده میدانست. پیش از اشمیدت هم نویسندگانی چون «دیوید آدامسون» انگلیسی تبار، که از کردستان دیدن کرده بود و «دیک کنان» نیز در نوشتههایشان به روابط میان کردها و اسرائیلیها اشاره نکرده بودند.
پرسش: آیا شما صورت جلسه ملاقاتها و نشستها با اسرائیلی را تدوین میکردید؟
محمود عثمان: هرگز…. ما صورت جلسه نمینوشتیم، اما بیتردید طرف اسرائیلی این کار را میکرد، هر چند فرض بر این بود که بسیاری از مسائل پنهانی بماند. از این رو، از تدوین آنها پرهیز میکردیم. اما من اکنون این کار را اشتباه فاحش میدانم.
پرسش: تماس میان شما، به عنوان انقلابیون کرد، چگونه انجام میگرفت و پیامها و تلگرامهایی که به مقر فرماندهی در حاج عمران میرسید، چه میشدند؟
محمود عثمان: تلگرامها به وسیله بیسیم به ما میرسید و احتمالاً بخشی از آن مکاتبات و تلگرامها در خانه بارزانی موجود است.
پرسش: آیا ممکن است درباره اسامی و مأموریت اسرائیلیهایی که از شما در کردستان فعالیت میکردند، توضیح بدهید؟
محمود عثمان: بسیاری از کسانی که برای انجام مأموریت در کردستان با ما ملاقات میکردند، نامهای مستعار داشتند. به تازگی از اقدام اسرائیل در افشار اسامی حقیقی برخی از آنها شگفت زده شدم. گمان میکنم برخی از افرادی که اسرائیل نام واقعی آنها را فاش نکرده است.هنوز در کردستان، ایران، ترکیه و حتی در عراق حضور دارند و هنوز با کردها به نحوی برخورد میکنند. البته برخی از کسانی که در کردستان با ما ملاقات میکردند، نامشان را تغییر ندادند. آنها خود را با اسامی حقیقی به ما معرفی میکردند و درباره وظایف و ماموریتشان به ما توضیح میدادند. از جمله این افراد «مائیر عمیت»، رئیس سازمان اطلاعات اسرائیل ( موساد) و جانشین او «زیفی زامیر»، «دیوید کمیخه»، مدیر کل وزارت امور خارجه اسرائیل، «تسوری ساگوی» افسر چتر باز، «حییم لفکوفی»، رئیس یکی از هیأتهای اعزامی موساد به اسرائیل، «اسحاق عبادی»، سرگرد چتر باز و عدهای دیگر بودند. هر یک از آنها نیز وظایف و مأموریتهای مشخصی داشت. عدهای از آنها در دفتر بازرگانی سفارت اسرائیل در تهران ـ که از بزرگترین و فعالترین سفارتخانه به شمار میرفت ـ خدمت میکردند.
افسری به من گفت: من افسر ارتش هستم و وظیفه ام، مثلاً آموزش کردهاست. دیگری ادعا میکرد که از وزارت امور خارجه یا وزارت کشاورزی و غیره است، اما برخی دیگر، بنا بر دستور دولتشان، هویت واقعی خود را فاش نمیکردند.
پرسش: آیا افسران اسرائیلی و مأموران موساد، عملیات کردها را علیه نیروهای عراقی رهبری میکردند؟
محمود عثمان: اسرائیلیها هیچ یک از عملیات ما را رهبری نکردند و آنچه در این زمینه میگویند، درست نیست. آنها مأموریتهای خودشان را بزرگ نشان میدادند؛ برای مثال، دو عملیات بزرگ را فاش کردهاند که یکی عملیات «هندرین» و دیگری عملیات «سد دوکان» بود. با توجه به موفقیت عملیات هندرین، اسرائیلیها ادعا کردند که آن را رهبری کردهاند و چون عملیات سد دوکان شکست خورد، کردها را مسئول دانستند. برای آگاهی شما باید بگویم که در نبردهای هندرین، برخلاف ادعای اسرائیلیها، هرگز 6500 عراقی کشته نشدند. تعداد کشتههای عراقی در این نبردها از دویست نفر تجاوز نکرد. کسی که این عملیات را رهبری کرد، مرحوم «فاخر مرکسوری» کرد بود که بعدها به قتل رسید. درست است که آنها عدهای افسر اسرائیلی مجهز به سلاح در اختیار ما گذاشتند و تسوری ساگوی افسر اسرائیلی رهنمودهایی میداد و توصیههایی به ما میکرد، ولی رهبری واقعی را کردها بر عهده داشتند و ما ارتش عراق را شکست دادیم.
پرسش: آیا مرحوم بارزانی از نقشی که اسرائیلیها برای وی تعیین کرده بودند، آگاه بود؟
محمود عثمان: آری، به این موضوع پی برده بود، زیرا فردی باهوش و فرهنگ خاص خود را داشت. او همیشه میگفت که آنها میخواهند از ما بهرهبرداری کنند. ما یک چیز میخواهیم، در حالی که آنها ما را به راهی دیگر میکشانند. او به ایران هم اعتمادی نداشت و تنها فکرش رسیدن بهایالات متحده بود. او گاهی با تمسخر میگفت: من با اسرائیلیها درباره آمریکا صحبت میکنم و آنها با من درباره بمب گفتوگو میکنند.
پس از امضای پیماننامهای بین شوروی و عراق در سال 1972(1351) اسرائیل و ایالات متحده به حمایت از ما برخاستند. در آن تاریخ، شاه از نزدیکی جغرافیایی اتحاد شوروی به ایران بر آشفته بود، برای همین به اسرائیلیها و آمریکاییها اشاره کرد که نقش عمدهای درباره مسئله کردها ایفا کنند. از آنجا که رابطه ما با رژیم (وقت عراق ) در حد صفر بود ـ هر چند، چندین وزیر کرد در دولت مرکزی حضور داشتند ـ زمینه برای تحکیم روابط با این کشورها هموار شد.
پرسش: آیا شما درباره مصر یا دیگر کشورهای عربی، اطلاعاتی در اختیار اسرائیل میگذاشتید؟
محمود عثمان: هرگز چنین موردی پیش نیامد. اسرائیلیها خواهان اطلاعات درباره همه اعراب بودند، ولی ما نمیخواستیم موضوع از چهارچوب عراق فراتر رود. روابط ما با اسرائیل در زمان جنگ استحکام مییافت و در زمان صلح به سردی میگرایید.
پرسش: آیا شما اسرائیل را از روابط عراق با کشورها و جنبشهای عرب و نیز با شخصیتهای عرب در آن دوران (دهههای 60 و 70) آگاه میساختید؟
محمود عثمان: به اعتقاد من در هر جا که بین یک کشور عربی و طرف مشخصی درگیری رخ میداد، اسرائیلی در آن دست داشت.
پرسش: درباره اتحاد شوروی چه میگویید. آیا آنها در تشکیل دولت مهاباد از کردها جانبداری نکردند؟
محمود عثمان: مهاباد دولتی نبود که بگوییم روسها هنگام تشکیل آن از ما پشتیبانی کردند، بلکه از نوعی خودمختاری برخوردار بود و روسها در تشکیل آن سهمی نداشتند، اما روسها در ایجاد دولت منطقهای آذربایجان سهیم بودند، زیرا حزب کمونیست، (توده) در آن دولت حکومت میکرد. روسها در کردستان قدمی برنداشتند، ولی کردها را تشویق کردن که امورشان را خود اداره کنند؛ یعنی به خود مختاری دست یابند. کردها نیز از فرصت استفاده کردند و به مدت یازده ماه در مهاباد از خود مختاری بهرهمند شدند. آنگاه روسها بنا بر توافقنامهای که با آمریکا، انگلیستان و ایران امضا کردند، از منطقه عقب نشستند و از حمایت از کردها دست برداشتند. در نتیجه دولت کرد از هم پاشید و تنها روسها بودند که درباره روابط با اسرائیل به ما هشدار میدادند و از آن آگاه بودند. هیأتهای آنها تا اواخر سال 1972(1351) مرتب از کردستان عراق دیدن میکردند و زمانی که پیمان شوروی ـ عراق به امضا رسید، دیدارهای آنان نیز کم شد و ما را به حال خود رها کردند.
روسها در صدور بیانیه 11 مارس 1970(1349) نقش داشتند. در آن تاریخ «یوگنی پریماکف» با ما دیدار کرد. نظر آنها این بود که این راه به بن بست برخورده است. درباره روابط ما با ایران، آنها شرایط جغرافیایی ما را درک میکردند. اما روابط ما با اسرائیل را مورد تأیید قرار نمیدادند. پاسخ ما به آنها همواره این بود که شما با رژیم عراق و شخص صدام رابطه دارید، پس چرا او را تحت فشار نمیگذارید و برای ایجاد راه حلی مسالمتآمیز بین ما پا در میانی نمیکنید؟ در چنین صورتی این روابط پایان میپذیرد.
پرسش: آیا به اعتقاد شما پریماکف که در آن تاریخ با صدام دوست بود، او را از روابط شما با اسرائیل آگاه میساخت؟
محمود عثمان: پریماکف در آن زمان در روزنامه «پراودا» و سپس در دستگاه اطلاعاتی شوروی (کا.گ.ب) نقش میانجی را میان ما و رژیم عراق ایفا میکرد. ما با او هنگام گفتوگوها در بغداد ملاقات میکردیم، ولی گمان نمیکنم که او صدام را از جزییات رابطه ما با اسرائیل آگاه ساخته باشد.
پرسش: گفته میشود کردها اطلاعاتی درباره نیروگاه هستهای تموز در اختیار اسرائیل گذاشتند و اسرائیلیها آن را در سال 1981(1360) بمباران کردند. آیا شما در دهه 80 با آنها رابطه داشتید؟
محمود عثمان: این موضوع درست نیست. ما درباره نیروگاه تموز اطلاعات نداشتیم و در سال 1981(1360) نیز با اسرائیل رابطه نداشتیم. تا آنجا که من میدانم، در دهه 80 هیچ گونه تماسی با آنها انجام نگرفت. ایران بود که در دهه 80 کردها را در جنگشان با عراق مورد حمایت نظامی و مالی قرار داد. سوریه نیز از نظر سیاسی و مالی از ما پشتیبانی کرد.
پرسش: آیا کمکهای ایران در دوران انقلاب همان شرایط زمان شاه را داشت؟
محمود عثمان: آری، اوضاع در دوران جمهوری اسلامی، همان وضعیت زمان شاه بود. آنها میخواستند در شرایط جنگ با عراق از ما بهره برداری کنند. برخی از ما پیش بینی میکردیم که سرانجام دو کشور درگیری با هم به توافق خواهند رسید و ما کردها حکم گوسفند قربانی را پیدا خواهیم کرد، ولی برخی دیگر از رهبران کرد تصور میکردند تا زمانی که (امام) خمینی (ره) در قید حیات است، توافقی میان دو کشور صورت نخواهد گرفت. سرانجام جنگ با عراق به پایان رسید. تجربه سال 1975(1345) تکرار شد و ما به سبب درگیری مسلحانه با بغداد در دهه 80 زیانهای بسیاری دیدیم.
ما در دهه 70 بر این باور بودیم که امکان حصول توافق میان شاه و رژیم بغداد وجود ندارد، ولی چیزی که تصور میکردیم، اشتباه است، رخ داد و نیز در دهه 80 تکرار شد؛ یعنی آنچه از وقوعش میترسیدیم، رخ داد.
پرسش: درخواستهای اضطراری خودتان را چگونه به اسرائیل اطلاع میدادید؟
محمود عثمان: توسط هیأت آنها در کردستان که با یک دستگاه بیسیم با اسرائیل تماس میگرفت. آنچه عبیدالله بارزانی بیش از دو دهه قبل با محمد حسنین هیکل، نویسنده مصری، در میان گذاشت، کاملاً درست بود، ولی او از جزییات روابط با اسرائیل خبر نداشت.
پرسش: جنبش کردها و به ویژه ملامصطفی بارزانی، در کوچ دادن یهودیهای مقیم عراق به اسرائیل چه نقشی داشتند؟
محمود عثمان: یهودیها در دهه 40 در کردستان عراق و به طور مشخص در مناطق عقره به بادنیان و بارزان (روستای ملامصطفی) در کمال آرامش و امنیت زندگی میکردند و کردها به آنان احترام میگذاشتند. آنها هیچ گاه مورد تعرض قرار نگرفتند و از حمایت و دوستی ملامصطفی برخوردار بودند. هنگام مهاجرت بارزانی از کردستان، خانواده پسر یک خاخام یهودی ثروتمند، به نام داوود حاجی خانو، او را مورد حمایت مالی قرار داد.از این رو، بارزانی با دولت اسرائیل شرط کرد که پیش از نخستین دیدارش از اسرائیل در سال 1968(1347) دوست قدیمیاش داوود حاجی خانو، را پیدا کند.
گفتنی است که خانو دو سال پیش از آن از کردستان مهاجرت کرده بود.
در دهه 70 که ما با دولت بغداد اختلاف پیدا کردیم، به یهودیها اجازه دادیم و حتی به آنها کمک کردیم که از راه ایران به اسرائیل مهاجرت کنند. البته این تصمیمی نبود که در سطح رهبران گرفته شده باشد، بلکه در واقع، رهبران کرد، فراریها را نا دیده میگرفتند. چین بود که یهودیها از بغداد به کردستان میگریختند و از آنجا با کمک برخی از رهبران به ایران میرفتند.
بارزانی در آغاز ورود به اسرائیل به جای اینکه با نخست وزیر ملاقات کند، سراغ داوود حاجی خانو را گرفت که معلوم شد نامش «دیوید جبای» است و هنگامی که او را دید، از وضع و حالش متأثر شد و از اسرائیلیها خواست تا قصری در اختیار وی بگذارند.
پرسش: آیا شما در آن زمان خود را شخص دوم جنبش کردها به شمار میآوردید؟
محمود عثمان: هرگز در جنبش ما تنها یک شخص وجود داشت و بقیه با او همکاری میکردند، تفاوت بین ما زیاد بود، ولی من خود را بیش از دیگران به بارزانی نزدیک میدانستم، حتی میتوانم بگویم که از فرزندانش به او نزدیکتر بودم و بیش از دیگران از وضع و حال او خبر داشتم.
پرسش: آیا او چیزی را از شما پنهان میکرد؟
محمود عثمان: به طور کل، چیزی را از من پنهان نمیکرد، ولی بیتردید مسائلی را از من پوشیده نگه میداشت، زیرا او دارای خصلتهای ویژه بود؛ برای مثال، وقتی یک هیأت روسی با ما دیدار میکرد، او به زبان روسی با آنها سخن میگفت و ما نمیدانستیم چه میگوید (دکتر عثمان با زبان روسی آشنا نیست، ولی به شش زبان دیگر تکلم میکند).
پرسش: آیا از او درباره گفتوگوهایش با روسها پرسش میکردید و آیا او به پرسشهای شما پاسخ میداد؟
محمود عثمان: آری، ما پرسش میکردیم و او پاسخ میداد. او دوست داشت که ما را از مسائل آگاه سازد و اغلب با ما مشورت میکرد. به باور شما آیا اسحاق مردخای، وزیر دفاع اسرائیل که اصلیت کردی دارد، با مسائل کردها در ارتباط است؟
مرد خای در سن شش سالگی از منطقه عقره، واقع در کردستان عراق کوچیده است. در اسرائیل حدود دویست هزار کرد زندگی میکنند و او هم یکی از آنهاست… کردها در تل آویو یک مرکز فرهنگی دارند و هنوز با نزدیکان و بستگان خود در کردستان در ارتباط هستند. تا آنجا که میدانیم و میشنویم، مردخای، دستکم به علت ملاحظات سیاسی، به مسائل کردها بیشتر اهتمام میورزد و از آنها به عنوان اهرم فشار بهرهبرداری میکند؛ هرچند نمیدانم آیا او به مسائل کردهای خارج از اسرائیل نیز توجه داشته یا نه، زیرا از عملکردهایش پیداست که او مخالف کردهایترکیه است و با ترکها برای سرکوب آنها همکاری میکند.
هنوز موساد درباره انتشار توصیههای دیوید کمیخه به دولت اسرائیل پس از دیدارش از کردستان، در ارتباط با کردها، احتیاط به خرج میدهد. آیا شما از آن توصیهها آگاه بودید؟
دیوید کمیخه، در آوریل سال 1965(1344) که به کردستان آمد، یکی از مسئولان عالیرتبه وزارت امور خارجه اسرائیل بود. در آن زمان لوی اشکول، نخست وزیر وقت اسرائیل، او را به کردستان فرستاد و دیوید، دو روز در کردستان ماند و گفتوگوهایی طولانی با مرحوم ملامصطفی و فرزندان وی، ادریس و مسعود انجام داد. او برای حمایت از جنبش سیاسی کردها، اشتیاق نشان میداد و از اسرائیل میخواست از جنبش کردها در ایالات متحده و دیگر کشورها پشتیبانی کند تا این جنبش از توجه گسترده مجامع بینالمللی برخوردار شود، ولی سیاست موساد به طور کامل با دیدگاه کمیخه منطبق نبود، زیرا اندیشه آنها بهرهبرداری از جنبش کردها برای ضربه زدن به ارتش عراق و نیز جلوگیری از گسترش دامنه این جنبش بود. آنگونه که پیداست پیشنهادهای وی را نپسندیده است و از این رو خواستار انتشار آنها نیست.
کمیخه یک انگلیسی تبار روشنفکر است که فرهنگ غربی دارد و به روشی دیگر درباره کردها سخن میگوید. وی تنها یک بار از کردستان دیدن کرده و در خواست بارزانی را درباره ضرورت راهیابی به ایالات متحده تایید کرد.
پرسش: آیا مقامهای اسرائیلی، مثلاً کمیخه، به تازگی تلاش کردهاند که با شما تماس بگیرند؟
محمود عثمان: از سال 1975(1354)، (شکست انقلاب کردها) روابط ما با اسرائیل قطع شد و هیچ گونه تماسی با آنها صورت نگرفت. من هم در این باره تلاش نکردم، زیرا برقراری رابطه با اسرائیل را یک اشتباه استراتژیک میدانم. البته، تلاشهایی از جانب آنها برای تماس با من، از طریق میانجیها صورت گرفت، ولی من موافقت نکردم و پاسخ هم ندادم. برخی از آنها نیز کوشیدند با من دیدار کنند، ولی من به آنها مجال ندادم و بر این باورم که رهبران کرد نباید رابطه با اسرائیل را تجدید کنند، زیرا ضرر این تجدید رابطه، از سود آن بیشتر است؛ برای مثال، چند ماه پیش، کمیخه از لندن دیدن کرد.
گفتنی است که من 35 سال قبل، در آوریل 1965(1344) در کردستان با او ملاقات کردم و گمان میکنم که او اکنون به عنوان پژوهشگر در یکی از دانشگاههای اسرائیل خدمت میکند. او که میدانست من در لندن هستم، تلاش کرد با واسطه و به طرز مشخص توسط یک روزنامه نگار انگلیسی با من ملاقات کند، ولی من با این باور که روابط ما و آنها سرابی بیش نیست، قاطعانه این درخواست را رد کردم.
پرسش: به جز کمیخه، چه کسی تلاش کرده است با شما تماس بگیرد؟
محمود عثمان: [با لبخند] کردهایی در اروپا و ایالات متحده زندگی میکنند که بدون اینکه گذرنامههایشان مهمور شود، به اسرائیل سفر میکنند. البته خودشان مایل نیستند گذرنامههایشان مهمور شود، زیرا آنان به کشورهای عربی هم میروند. آنها در اسرائیل برخی از اسرائیلیها و کردها را میبینند و در جلساتشان از ما یاد میکنند. اسرائیلیها نیز توسط آنان سلام و درودهای خود را به ما میرسانند، ولی ما به آنان پاسخ نمیدهیم، زیرا نمیخواهیم تماسهای سیاسی صورت گیرد. اگر به آنها اجازه میدادیم، امکان داشت ملاقاتی با اسحاق مردخای، وزیر ؼ/font>
بنی صدر: تجزیه طلبان دستیار این رژیمند در سرکوب جنبش مردم و به دو اعتبار خائن هستند
Posted ژوئیه 30, 2011
on:بنی صدر: تجزیه طلبان دستیار این رژیمند در سرکوب جنبش مردم و به دو اعتبار خائن هستند
۰۸,۰۵,۱۳۹۰
رادیو عصر جدید: آقای بنی صدر سایت تحول سبز آماری را ، در ۱۸ خرداد ۱۳۹۰ منتشر کرده. می خواستم نظر شما را در رابطه با این سنجش آمار بپرسم و گویایی این را دارد که خط استقلال و آزادی در ایران پیشتاز است ، می خواستم نظرتان را بیشتر در این رابطه توضیح دهید و با ما و شنوندگان در میان بگذارید.
بنی صدر:عرض کنم به شما قبل از این سنجش اخبار، موسسات بین المللی سنجش اخبار هم چند نوبت که لااقل دو نوبت آن را در نشریه انقلاب اسلامی انتشار داده ایم این سنجشها را به عمل آورده اند ، که بنا بر آنها حدود ۷۰% مردم مخالف ولایت فقیه هستند ، نزدیک به ۹۰% مردم دموکراسی را طالبند و ۸۷% مردم هم ، هم می دانند حقوق انسان چیست و می خواهند که داشته باشند. اما در این سنجش اخبار که آن سایت می گوید ۱۰۴۶۱ نمونه از ایران است و ۳۲۸۶ از خارج ایران است. از لحاظ نمونه بسیار گویایی دارد. البته این از طریق اینترنت انجام گرفته و نتیجتا آن گویایی کامل را ندارد چون بسیاری از مردم ایران فاقد این وسیله هستند. اما در این سطحی که گویایی دارد بنا بر نتایج ۳۸% خواستار تغییر رژیم هستند ، ۲۷% حقوق شهروندی می خواهند. من به آن سایت یاداور می شوم که باید آنچه را که حاصل هست شفاف در اختیار همگان قرارداد. حقوق شهروندی بنابر تعریفی که شهروند دارد ، کسی که خواستدار بدست آوردن حقوق شهروندی میشود ، این آدم خوستدار تغییر رژیم است و هدفش را هم مشخص می کند.تغییری که حاصلش آن باشد که شهروند حقوق شهروندی خویش را بدست بیاورد. شهروند بنا بر تعریف کسی است که خود را عضو جمهور مردم می داند و به صفت عضویت در جمهور مردم در حق حاکمیت جمهور مردم شریک وبا همه برابر است. این شهروند است یعنی اگرکسی گفت من می خواهم حقوق شهروندی داشته باشم یعنی خواستدار نظام جمهوری به معنای ولایت جمهور مردم ، بنا بر این مخالفت قاطع دارد با ولایت فقیه ، بیشتر از این حتی از آنهایی که تغییر می خواهند بیانش شفاف تر است. نوعی از تغییر می خواهد که حاصلش آن بشود که ولایت جمهور مردم برقرار بشود چون اگر آن برقرار نشود شهروندی به اصطلاح فرانسوی سیتوانته بی معنی میشود. خوب این هم ۲۷% است با آن ۳۸% میشود ۶۵% ، بعد از اینها نوبت می رسد به آنهایی که خواستار گسترش آزادیهای فردی و اصلاحات اجتماعی اقتصادی هستند. حالا اگر فرض کنیم که اصلاحات اجتماعی اقتصادی در محدوده رژیم ولایت مطلقه فقیه امکان دارد لااقل از دید پاسخ دهندگان قطعا گسترش آزادیها ناممکن می نماید به لحاظ اینکه گسترش آزادی آدمی یعنی او استقلال پیدا کند در تصمیم تا بتواند از آزادیهای خودش استفاده کند و این یعنی ولایت مطلقه فقیه نباشد. مطلقا در تضاد است ولایت مطلقه فقیه با گسترش آزادیها چنانکه در تجربه هم طی این سه ده تضاد این ولایت مطلقه فقیه با اصل آزادی و گسترش آزادیها تجربه ای است که مردم ایران کردند. حالا شما این را هم اضافه کنید که بنا بر آن سنجش ۱۳% می شود مجموع اینها میشود ۷۸%. پس آن خط و ربطی که طی سی سال در هدف استقلال ایران استوار ایستاده ، تجربه انقلاب ایران را رها نکرده و خواستار تغییر رژیم در جهتی بوده است که حاکمیت جمهور مردم یا ولایت جمهور مردم تحقق پیدا کند در حال حاضر در جامعه ایرانی ازحمایت ۷۸% مردم برخوردار است. این نتیجه بسیار گویا و مهمی است. یعنی ۷۸% مردم خواستار اینند که بعنوان انسان استقلال بجویند و آزادی بیابند و صاحب سرنوشت خود و کشور خویش باشند. بنابراین سنجش منشور سبز ۱۷% ، باقی می ماند از این حدود ۵% که آنها همین قانون اساسی بدون تنازل ، یعنی کسانیکه می گویند در محدوده این رژیم اصلاحی انجام بگیرد. آن منشور سبز هم در واقع خودش رادر تعریف با آن ۵% یکی نمی گیرد (کسانی که خود را طرفدار منشور سبز می دانند) یعنی جهت او هم ، جهت عمومی اش ، جهت آن ۷۸% است. به این ترتیب در واقع رژیم چه آنهایی که می گویند همین عین ثواب است ، چه آنهایی که می خواهند قانون اساسی بدون تنازل عمل بشود در ایران ۵% هستند و این در واقع همان واقعیتی است که در نخستین انتخابات ریاست جمهوری هم خود را اظهار کرد. در آن انتخابات نامزد حزب جمهوری اسلامی و گرایشهایی که بعدها کودتا کردند و استبداد ولایت مطلقه فقیه را برقرار کردند زیر ۵% رای داشت ، حدود ۴% رای داشت.
بعد از گذشت سی سال واقعیت همان است که آن وقت بود. البته با این تفاوت که حالا الان این استبداد مطلقه فقیه برقرار است یعنی اگر آزادی بشود و مردم در یک انتخابات آزاد بخواهند شرکت بکنند این ۵% هم به احتمال خیلی زیاد به این گرایش رای نخواهد داد. خوب حالا این موفقییت روشن می کند که در برابر رژیم قرار نگرفته مگر تمایلهای خواستدار استقرار مرد مسالا ری در ایران. پس آینده روشن است ، آینده نزدیک و دور هردو روشن است و این حالتی که (نظری که) امروز جامعه ایرانی پیدا کرده به هر جوان ایرانی ، به هر اندیشمند ایرانی ، به هر مبارز ایرانی می گوید که با امید ، استوار برای استقرار ولایت جمهور مردم به پیش. این یک اطلاع که اگر من زودترمطلع می شدم زودتر با مردم و خصوصا با آنهایی که می خواهند و می باید نقش نیروی محرکه را بازی کنند در میان می گذاشتم و به آنها می گفتم بشارتی بزرگتر و زیباترو گویاتر از این نمی شود. خود را بدست امید و شادی بسپارید و برای استقرار ولایت جمهور مردم به جنبش همگانی دست زنید. این سوال اول شما.
رادیو عصر جدید:خیلی ممنون. سوالی از هم وطنی ایرانی بدستمان رسیده تحت این عنوان.» آقای بنی صدر با سلام و خسته نباشید. دیدگاه شما در رابطه با گروههایی که در پوستین مبارزان مردمی در آمده و خودشان را در میان مردم پنهان کرده اند و به نام مبارزه با رژیم ولی نه برای آزادی همه مردم ایران بلکه به نام بخشی از کشور ایران با فریب و بهره کشی از احساس همزبانها فعالیت می کنند چیست؟ گاهی اگر از سوی نیروهای آزادیخواه و مستقل اعتراضی به این گروهها بشود متهم به خیانت و مامور رژیم و غیره می شوند. شما چه برخوردی را با این گروهها پیشنهاد می کنید؟«
بنی صدر:عرض کنم آنها که متهم می کنند که تجزیه طلب اسمش با خودش است. کسی از اتهام آنها نباید بهراسد ، برعکس آن را باید دلیل حقانیت خود بداند و استوار با تجزیه طلبی مخالفت کند. در حال حاضر این گرایشهای تجزیه طلب دستیارهای مهم این رژیم هستند. آنها هستند که دستیار رژیم هستند برای اینکه آنها هستند که ترس از تجزیه را به جامعه القاء می کنند و جامعه ملی را از جنبش باز می دارنند.
البته ادامه سوال هم بود که » راه حل برای قومیتهای مختلف ایرانی چیست و چگونه می توان در سیستم آینده به خواسته های مردم مختلف ایران پاسخ داد؟ هموطنی از ایران.
«
بنی صدر:این جریانهای تجزیه طلب که به قدرتهای خارجی وصل می شوند و از آنها اسلحه و امکانات می گیرند، اینها به دو اعتبار خائنند.یک به این اعتبار که عامل بقای رژیم هستند برای اینکه تاریخ ایران، تاریخ استبداد متمرکز است از ترس تجزیه. همین رژیم هم روی به استبداد آورد و یک دلیل بزرگش ترس از تجزیه بود. دو اینکه حضورقدرت خارجی را در کشور توجیه می کنند.خب رژیم که قدرت خارجی را محور سیاست داخلی و خارجی کرده ، آنها هم پای قدرت خارجی رو به میان می کشند. خب حالا فرض کنیم که این مداخله خارجی به همان اندازه ای بشود که در لیبی الان می بینیم. خب ببینید که چه فاجعه بزرگی ایران گرفتارش خواهد شد؟ این است که بدون تردید هر ایرانی می باید از اینها بیزاری بجوید. می باسد به اینها بگوید که شما خائنید به دو اعتبار و با آنها معامله خائن بکند.هر ایرانی که به قدرت خارجی متوسل بشود به استقلال ایران خائن است و به ضرورت ضد آزادی ایرانیان است.
این خیلی روشن و واضح نسبت به قسمت اول سئوال شما.
اما نسبت به قسمت دوم سئوال در باره اینکه در ایران اقوام مختلفی زندگی میکنند. بر اصل سه حق ما باید مسئله اقوام را حل کنیم.یکی حق اشتراک. اقوام ایرانی در اداره امور کشور در آنچه که حاکمیت ملی مینامیم بطور برابر شراکت دارند. چون در این مورد در دمکراسی میگویند یک نفر یک رای، این قاعده دمکراسی است. اما در کشوری مانند ما که قومیتهای مختلف وجود دارد اکثریت و اقلیت وجود دارد. اصل یک نفر یک رای بسا اقلیتها را در موقعیت اقلیت نگه میدارد و مانع میشود که آنها بعنوان شهروند برابربحساب ایند. برای آنکه آنها شهروند برابر بشوند، در این اشتراک باید تدبیری سنجید بطوریکه در تصمیمگیری نسبت به آنچه به اداره کشور و برنامه ریزیهای اقتصادی فرهنگی و سیاسی و اجتماعی مربوط میشود آنها شرکت کنند و از لحاظ شهروندی با بقیه برابر بشوند. البته در جاهایی که نظام فدرالی هست این امر رعایت نشده است.عقیده من این است که رعایت این امر تضمین کننده وحدت ملی است.
دوم حق اختلاف است حق اختلاف از حقوق انسان است. انسانها یکسان فکر نمیکنند محیط کارشان و نوع کارشان یکی نیست و حتی در مورد حق بطور نسبی با هم اختلاف دارند پس این حق را باید شناخت این اقوام فرهنگهای خودشان را دارند در قلمروهای خودشان باید این فرهنگ محترم شناخته شود و در اداره آن قلمروهای خودشان اختیار داشته باشند.نتیجه این دو حق میشود حق صلح. صلح نه تنها حقی از حقوق انسان است بلکه در جامعه ای که اقوام مختلف در آن وجود دارند.حق صلح ایجاب میکند عوامل تضاد و روابط قوایی که برابری را از میان اقوام برمیدارند و روابط قوا برقرار میکنند نه اینها را باید با روابطی که صلح پایدار را در جامعه ما ممکن میکند بر اصل این سه حق مشکل ایران میتواند حل بگردد.
رادیو عصر جدید: نظر شما در مورد هئیت حل اختلاف آقای خامنه ای چیست؟ ایا آقای خامنه ای به تقلید از آقای خمینی در زمان ریاست جمهوری شما این هئیت را تشکیل داده فرق بین ایندو چیست؟
بنی صدر: در اینباره در دو نوبت توضیح داده ام. فرقش این است که در آنزمان آقای خمینی ولایت مطلقه نداشت و هماهنگ کننده سه قوه هم نبود.حال اینکه الان طبق قانون اساسی آقای خامنه ای الان ولایت مطلقه دارد و هماهنگ کننده سه قوه هم هستپس اگر اختلافی میبیند باید خود او حل کند. پس اگر هئیت تعیین میکند میخواهد چیزی را بپوشاند. این واقعیت را میخواهد بپوشاند که گویا اختلاف بین او و احمدی نژاد نیست بلکه بین احمدی نژاد و رئیس جمهور است.امروز در مورد صحبتهای آقای خامنه ای با مجلس متنی را خواندم.همین را القا میکرد. خیلی با توپ و تشر به مجلسی ها توهین میکند و خطاب به آنها میگوید شما رذالت کرده اید. طوری وانمود کرده است که انگار دعوا بین مجلس است و رئیس جمهور. حال اینکه آنها اگر این رفتار را با رئیس جمهور کرده اند برای این است که آقای رهبربا رئیس جمهور در اختلاف شده است و بقول بسیاری به اشاره خود این آقا آن کار را در مجلس کرده اند. پس هدف اول خامنه ای پوشاندن است. چون الان خیلی بی اعتبار شده است، چون طرف اختلاف شده است با رئیس جمهوری که خود او با تقلب به جامعه تحمیل کرده است.و چندین نوبت ا زاو دفاع کرده است بعنوان کسی که با من همفکر است و در قم گفته است که من کاملا به او اطمینان دارد و به روحانیون قم اطمینان داده است.حالا همه میبینند که نه این آقا از احمدی نژاد شناسایی نداشته است، و آنچه که گفته نادرست بوده است، حال باید بپوشاند. پس یک دلیلش پوشاندن است.دلیل دومش هم این است که همانطور که هئیت آقای خمینی وظیفه اش بود هئیت باید اسباب برکناری را فراهم کنند. یعنی برای رئیس جمهور پرونده سازی کنند که اگر رئیس جمهور از خط بیرون رفت و تا آخر دوره اش سرش را پائین نیانداخت و بحال تسلیم و رضا به کارش ادامه نداد، اسباب برکناری ا ش را فراهم کنند.اما خود تعیین این هئیت اعتراف است بر بیکفایتی خود رهبر. چون همانطور که گفتم طبق قانون اساسی این کار خود اوست.حال که این هئیت را تعیین کرده است یعنی که من کاررائی ندارم اما اگر تو کارائی نداری هئیت منسوب تو چگونه میتواند کاررایی داشته باشد.
دریای خزر به ددت، کودهای کشاورزی، نیترات، نفت و انواع میکروب آلوده است، شنا نکنید، ماهی نخورید
Posted ژوئیه 30, 2011
on:دریای خزر به ددت، کودهای کشاورزی، نیترات، نفت و انواع میکروب آلوده است، شنا نکنید، ماهی نخورید
۰۷,۰۵,۱۳۹۰
فارس نوشت:
یک متخصص محیط زیست دریایی با بیان اینکه میزان آلودگیهای میکروبی در دریای خزر بسیار بالا است، گفت: به افرادی که برای شنا به دریای خزر میروند، توصیه میشود که ترجیحاً در دریای خزر شنا نکنند.
سیدمحمدرضا فاطمی درباره آلودگیهایی که در دریای خزر و وجود دارد، اظهار داشت: آلودگی دریای خزر چند دسته میشود؛ نخستین آلودگی از مناطق شهری و از طریق رودخانههای اطراف به دریای خزر وارد میشود ضمن اینکه منشأ این آلودگی از فاضلاب انسانی است که از آن طریق میکروبها وارد دریای خزر میشود و آب دریا را آلوده میکند.
وی ادامه داد: افرادی که برای شنا به دریای خزر میروند باید حواس خود را جمع کنند و ترجیحاً در دریای خزر شنا نکنند یا در محدوده خارج از ورود رودخانهها به دریا، شنا کنند چرا که کف رودخانه و حوالی اطراف آن آلوده است و توصیه نمیشود که در آنجا شنا شود.
فاطمی افزود: دسته دومی که موجب ایجاد آلودگی در دریای خزر میشود، کودها و سموم کشاورزی است که از طریق کوهستانها و زمینهای کشاورزی اطراف وارد دریای خزر میشود که ورود این مواد غذایی و مُغذّی مانند نیترات و فسفات موجب غنیشدن آب دریا میشود. باعث شکوفایی پلنگتونی میشود و پدیده کشند سرخ یا جزر و مد ایجاد میکند که این پدیده به مرگ ماهیها میانجامد.
وی افزود: با آلوده شدن بیشتر دریای خزر پدیده جزر و مد بیشتر میشود و مرگ و میر ماهیها نیز افزایش مییابد ضمن اینکه این تهدیدی است که در خلیجفارس نیز اتفاق میافتد ولی در دریای خزر بیشتر شده است.
این کارشناس منابع آب و محیط دریا بیان کرد: قسمت دوم آلودگیهای دریای خزر از خود دریای خزر به وجود میآید چرا که استخراج نفت موجب آلودگی این دریا میشود اما ما در ایران مشکل آلودگی نفتی را کمتر داریم و بیشتر آلودگی نفتی در دریای خزر از مواد نفتی که از سمت آذربایجان و آستارا وارد آبهای ایران میشود، موجب آلوده شدن دریای خزر میشود.
فاطمی گفت: طبق بررسیهای انجام شده در مورد رسوب دریای خزر، معلوم شده که میزان سم «ددت » در این دریا بسیار بالا است؛ سم «ددت » از سمومی است که کاربرد آن از طرف وزارتخانههای بهداشت و کشاورزی ممنوع شده است ولی بررسیها نشان میدهد که آثار این سم یافت شده در رسوبات دریای خزر بسیار تازه است و کشاورزان هنوز از این سم خطرناک استفاده میکنند.
وی عنوان کرد: مجموعه این عوامل موجب آلودگی آبزیان خزر و از دست رفتن تدریجی کیفیت و سلامت دریا برای استفاده تفریحی شده است ضمن اینکه با این روند عملاً مصرف ماهی نیز از این دریا کم شده است و خوردن ماهی و شنا کردن در دریای خزر با مشکل روبرو است.
فاطمی تأکید کرد: سازمان محیط زیست نیز در سالهای گذشته چند پروژه در خصوص آلودگیهای میکروبی دریای خزر انجام داده است که نتایج حاکی از آن است که میزان آلودگی میکروبی در دریای خزر بالا است البته این سازمان یکبار به صورت محدود نتایج را منتشر کرده و هشدار داده که مردم در مناطق آلوده شنا نکنند.
این کارشناس منابع آب و محیط دریا در پاسخ به این پرسش که آیا آلودگی ماهیهای دریای خزر هم به قدر آلودگی ماهیهای جنوب است، اظهار داشت: مصرف ماهی سفید یا کفال به خاطر گرانی قیمت پایین أمده است و به جز اهالی شمال کشور مردم کمتر ماهی شمال را میخورند ولی اگر افراد بدانند که این ماهی از تالاب انزلی و رودخانههای اطراف این دریا میآید، خوردن آن ماهیها توصیه نمیشود منتها خوردن ماهی دریای خزر مشکلی ندارد.
وی افزود: طبق تحقیقات معلوم شده است که سموم و مواد حاوی کلر در بدن ماهیهای دریای خزر وجود دارد ولی به میزان زیاد نیست ضمن اینکه توصیه میشود افراد به صورت مرتب از ماهیهای دریای خزر نخورند و ماهی جنوب را هم وارد رژیم غذایی خود کنند تا حالت انباشتگی سم در بدنشان پیش نیاید.
فاطمی در پاسخ به این پرسش که آیا در بدن ماهیهای دریای خزر، سمومی که در ماهیهای جنوب هست، وجود دارد؟ گفت: سموم داخل بدن ماهیهای دریای خزر بیشتر کشاورزی است و این سموم در بدن ماهیهای جنوب کمتر است ولی این سموم که شامل کروم و نیکل میشوند، تأثیرات منفی در بدن برجا میگذارند و بسیار خطرناک هستند.
ویدیو خمینی ما باید ازاول چندهزارنفررا اعدام میکردیم ما همه اینها را از بین خواهیم برد/ فرمان کشتار
Posted ژوئیه 22, 2011
on:ویدیو خمینی ما باید ازاول چندهزارنفررا اعدام میکردیم
ما همه اینها را از بین خواهیم برد
فرمان کشتار
باتصویر/مراسم چهلم هدی صابر با حضور لباس شخصی ها و تعدادی از افراد نیروی انتظامی-همراه با عکس
Posted ژوئیه 22, 2011
on: باتصویر/مراسم چهلم هدی صابر با حضور لباس شخصی ها و تعدادی از افراد نیروی انتظامی
ندای آزادی : مراسم چهلم زنده یاد هدی صابر فقط با پخش قرآن برگزار شد.
آقای حسین شاه حسینی مبارز دیر پای میهن مان در سخنان کوتاهی همراه با بغض و اشک گفت هدی مردی مخلص ، با انگیزه، مصدقی، با منش پهلوانی بود که فقط زحمت می کشید و قصدش تلاش و کوشش برای نجات جامعه اش بود . او به دنبال نام نبود بلکه همیشه به دنبال انجام کار و تلاش بود
به گزارش منابع ندای آزادی، مراسم زنده یاد هدی صابر در حالی بر سر مزارش در بهشت زهرا برگزار شد که خانواده شهید هدی صابر تلاش فراوانی کردند تا مراسم چهلم را در حسینیه ارشاد یا مسجد اعظم قلهک برگزارکنند.
علیرغم اعلام موافقت پلیس امنیت با برگزاری مراسم، اما به خانواده اعلام شد که باید چهار نهاد دیگر موافقت خود را اعلام کنند که در نهایت بعد از 10 روز معطلی عدم موافقت با برگزاری مراسم اعلام شد .
در حالی که هیچ گونه مراسم عمومی برای مهندس سحابی و هاله سحابی برگزار نشد، خانواده هدی صابر نیز نتوانستند مراسم چهلم را در مسجد یا حسینیه ارشاد برگزار کنند.
این مراسم بدون ایراد هیچ سخن و سخنرانی بود. خانواده تنها اجازه داشتند صدای نوار قرآن پخش کنند. فیروزه صابر خواهر شهید هدی صابر در پایان مراسم با تشکر از حضور مهمانان بر سر مزار گفت خیلی تلاش کردیم تا چهلم هدی را در حسینیه ارشاد یا مسجد قلهک برگزار کنیم که مجوز داده نشد و ناچار مهمانان را بر سر مزار گرد هم آوردیم.
حضور لباس شخصی ها و برخی از افراد نیروی انتظامی بر سر مزار مشهود بود.
هدی صابر فعال ملی – مذهبی و زندانی سیاسی بند 350 اوین در پی اعتصاب غذا و پس از ضرب و شتم ماموران در بهداری اوین در تاریخ 21 خرداد به شهادت رسید و علی رغم شهادت 64 نفر از زندانیان مبنی بر ضرب و شتم این زندانی و تاخیر جدی در انتقال وی به بیمارستان و علی رغم شکایت خانواده به بازپرسی ویژه قتل هنگام دیدن جنازه در بیمارستان مدرس هیچ مرجع قضایی تاکنون پی گیر چگونگی قتل وی نشده است. و با ممانعت های پی در پی جهت برگزاری مراسم برای این شهید ملی – مذهبی مانع برگزاری مراسم چهلم نیز شدند.
مراسم چهلم شهید صابر ساعت 5 تا 6 روز 30 تیر بر سر مزار وی برگزار شد که با کنترل نیروهای امنیتی همراه بود. در پایان مراسم پس از تشکر فیروزه صابر از حاضران از آنها خواست فاتحه ای قرائت کنند. حضار طبق رسمی که مدتی است رایج شده به صورت یک سرود آهنگین و ملکوتی فاتحه شان را به صورت دست جمعی قرائت کردند.
پس از آن همه دور مزار هدی جمع شدند تا فاتحه ای نیز بر سرمزار بخوانند. در اینجا حضار ساکت شدند و تقی رحمانی سخنانی کوتاه به یاد دوستش بیان کرد. وی گفت الان پهلوان خفته است؛ پهلوان ما که می گفت « منش حسن رزاز را عشق است». امروز ما می گوییم که پهلوان هدی را عشق است . پهلوان را عشق است چون که با منش پهلوانی زیست در دنیای سیاست. هدی تختی را دوست داشت، با حنیف نژاد زندگی می کرد و مهندس سحابی را مراد خود می دانست.
حال پهلوان در میان ما نیست، شما شهادت بدهید بر منش هدی همانطوری که هدی در زندگی خویش به خستگی ناپذیری حنیف نژاد، اخلاق ملی مهندس سحابی و منش پهلوانی تختی شهادت داد.
امروز هدی با ماست. آنچه که از او آموخته ایم را در زندگی به کار بگیریم . «پس پهلوان را عشق است»
این سخنان را تقی رحمانی در جمع شاگردان هدی صابر بر سر مزار وی با بغض و اشک بیان می کرد.
در پایان مراسم با ادای احترام و دعوت جمعی از شاگردان کلاس باب بگشای هدی صابر ،آقای حسین شاه حسینیمبارز دیر پای میهن مان در سخنان کوتاهی همراه با بغض و اشک گفت هدی مردی مخلص ، با انگیزه، مصدقی، با منش پهلوانی بود که فقط زحمت می کشید و قصدش تلاش و کوشش برای نجات جامعه اش بود . او به دنبال نام نبود بلکه همیشه به دنبال انجام کار و تلاش بود.
شاه حسینی ادامه داد:مانند صابر کم پیدا می شود یادش گرامی باد.
در این هنگام یکی از لباس شخصی ها بلند صلوات فرستاد و گفت با صلواتی مراسم را تمام کنید.عده ای از همراهان او نیز صلوات فرستادند.و بدین ترتیب صبر آن ها هم در این مراسم محدود تمام شد. همان طور که صبر صابر تمام شد و سخن نگفت و حماسه آفرید و رفت.و این جملات ، نوشته یکی از سه پوستری بود که در این هنگام بین حضار دست به دست میشد
.
عکس و تصویر/موش های مسلمان تهران را تسخیر کردند
تهران در تسخیر موشها
اينجا جويهاي تهران است؛ خانه موشها. همان موشهايي كه ناقل 30 تا 40 نوع بيمارياند.شمال، جنوب، شرق و غرب ندارد. ديدن آنها سخت نيست. كمي دقت و حوصله ميخواهد. ميگويند پايتخت، نماد زندگي مدرن يك كشور است. حال، موش نه نماد تهران، بلكه در گير و دار تصميمات متوليان شهري به معضلي تبديل شده كه حتي ظاهرا از دست گربهها نيز كاري ساخته نيست. انگار تهران روز به روز شاهد كاهش ارزش زيستي خود است. زباله، فاضلاب، آلودگي هوا و امواج تلفن همراه تعادل اكوسيستم اين كلان شهر را دگرگون ساخته است. در چنين شرايطي هرم غذايي ساكنان جانوري و گياهي آن دستخوش تغيير گشته و معضل ازدياد جمعيت موشها نيز زاييده چنين پديدهاي است.
رفع معضل سرانه 8 عدد موش براي هر تهراني با هزينههاي ميلياردي سالانه به منظور طعمه گذاري تاكنون موفق نبوده است. شايد تغيير ذهنيت شهروندي كه اكنون مابقي كيك و يا مغازه داري كه زباله خود را در جوي اين شهر رها مي كند كمكي در كاهش زاد و ولد موشي باشد كه ادامهي نسل، طبيعت اوست.
آري اين اوج عزت انساني است
خاطراتی از دکتر شیخ
دکتر مرتضی شیخ ، پزشک انسان دوستی است که در دوران کودکی من در مشهد مشغول طبابت بود و کسی از اهالی مشهد نیست که نامی از او یا خاطرهای از او نداشته باشد یا نشنیده باشد.
دکتر شیخ از مردم پولی نمی گرفت و هر کس هرچه می خواست توی صندوقی که کنار میز دکتر بود میانداخت و چون حق ویزیت دکتر 5 ریال تعیین شده بود ( خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آنزمان)، اکثر مواقع، سر فلزی نوشابه به جای پنج ریالی داخل صندوق انداخته میشد و صدایی شبیه انداختن پول شنیده میشد.
محله ما در مشهد نزدیک کوچه دکتر شیخ است. مادرم از قول دختر دکتر شیخ تعریف می کرد که روزی متوجه شدم، پدر مشغول شستن و ضد عفونی کردن انبوه سر نوشابه های فلزی است!
با تعجب گفتم: پدر بازیتان گرفته است؟ چرا سر نوشابه ها را می شورید؟
و پدر جوابی داد که اشکم را در آورد.
او گفت:
دخترم، مردمی که مراجعه می کنند باید از سر نوشابههای تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند، این سر نوشابههای تمیز را آخر شب در اطراف مطب میریزم تا مردمی که مراجعه می کنند از اینها که تمیز است استفاده کنند. آخر بعضیها خجالت میکشند که چیزی داخل صندوق مطب نیاندازند.
خاطراتی از دکتر شیخ
– نقل از يك سبزي فروش :ابتدا كه دكتر در محله سرشور مطب بازكرده بود و من هنوز ايشان را نمي شناختم. هر روز قبل از رفتن به مطب نزد من مي آمد و قيمت سبزيها را يادداشت مي كرد اما خريد نمي كرد ، پس از چند روز حوصله ام سر رفت و با كمي پرخاش به او گفتم : مگر تو بازرسي كه هر روز مي آيي و وقت مرا مي گيري ؟ وي گفت: خير، من دكتر شيخ هستم و قيمت سبزيجات را براي آن مي پرسم تا ارزانترين آنها را براي بيماران خودم تجويز كنم .
–از دكتر حسين خديوجم نقل است :روزي در مطب دكتر بودم و او براي بيمارانش آب پاچه تجويز مي كرد. از ايشان پرسيدم چرا بجاي سوپ جوجه ، آب پاچه تجويز مي كنيد ؟ ايشان گفتند : چون براي جبران ضعف بدن بيمار مانند سوپ جوجه موثر است و مهمتر آنكه پاچه گوسفند ارزان است .
–روزي در اواخر عمر كه دكتر در بستر بيماري بود و همانجا هم بيمار مي ديد، يكي از فرزندان وي به ايشان پيشنهاد كرد حداقل ويزيت را 5 تومان كنيد ، دكتر در جواب گفت :عزيزم من يا ديوانه ام يا پيغمبرم ، اگر ديوانه ام كه با ديوانه كاري نمي توانيد بكنيد و اگر پيغمبرم بيخود مي كنيد به پيغمبر خدا دستور مي دهيد .
–روزي مردي از دكتر سئوال مي كند:شما چرا با اين سن و خستگي ناشي از كار از موتور سيكلت استفاده مي كنيد؟ دكتر در جواب مي گويد :منزل مريضهايي كه من به عيادتشان مي روم آنقدر پيچ در پيچ است و كوچه هاي تنگ دارد كه هيچ ماشيني از آن نمي تواند عبور كند، بنابراين مجبورم با موتور به عيادتشان بروم .
و آري اين اوج عزت انساني است ، طوري زندگي كند كه حتي نام خود را هم به فراموشي بسپاردو بحدي در خدمت مردم و البته براي رضاي خالق غرق باشد و پس از مرگ احسان و عظمت كارش آشكار گردد. دكتر شيخ بيش از اينكه دكتر باشد معلمي بود كه اخلاق همراه با مهرباني و صفا را به شاگردان و مريدان مكتبش آموزش داد.
مادر سعید زینالی در مصاحبه با روز: بعد از ۱۲ سال نمی دانم بچه ام زنده است یا مرده
Posted ژوئیه 21, 2011
on:پنجشنبه ۳۰ تير ۱۳۹۰
مادر سعید زینالی در مصاحبه با روز:
بعد از ۱۲ سال نمی دانم بچه ام زنده است یا مرده
مادر سعید زینالی، دانشجویی که 5 روز بعد از 18 تیر 78 بازداشت شد و از آن زمان تاکنون هیچ خبری از وی در دست نیست در مصاحبه با «روز» اعلام کرد با گذشت 12 سال تمام پی گیری های خانواده برای گرفتن خبر بی نتیجه بوده و از سوی مسئولان بی پاسخ مانده است.
سعید زینالی، 23 تیر ماه 1378 در مقابل چشم های مادرش بازداشت شد و از آن تاریخ تاکنون، جز یک تماس تلفنی کوتاه، هیچ خبری از این فارغ التحصیل کامپیوتر دانشگاه تهران در دست نیست.
اکرم نقابی، مادر سعید زینالی که در این سال ها برای گرفتن خبری از فرزندش به تمام ارگان ها و مراکز قضایی و دولتی سر زده می گوید: «12 سال تمام شد، نه به ما می گویند که سعید زنده است و نه می گویند که مرده. من دیگر هیچ از خدا نمیخواهم فقط حتی شده می خواهم جنازه بچه ام را ببینم و دفن اش کنم. دگر چه می توانم بخواهم«؟
خانم نقابی، که سال گذشته به اتفاق دخترش بازداشت شد و دوماه در بند 209 زندان اوین بود و با قرار وثیقه آزاد شده در مصاحبه با «روز» از سعید و پرونده خودش سخن می گوید.
خانم نقابی اکنون 12 سال از وقایع کوی دانشگاه تهران می گذرد؛ چه خبری از سعید دارید؟
هیچی. هر جا رفتیم و پی گیری کردیم به هیچ نتیجه ای نرسیدیم، نه میدانیم بچه ام زنده است و نه میدانیم مرده و…
ممکن است برگردیم به 12 سال پیش و بفرمایید چه اتفاقی برای سعید افتاد و چگونه بازداشت شد؟
23 تیر 78 بود. منزل ما پونک بود، ما در خانه بودیم که در را زدند. سه نفر آمدند تو و گفتند سئوالاتی از سعید داریم. پدر سعید سر کار بود، هر چه پرسیدیم سعید را کجا می برید گفتند فقط چند سئوال داریم و زود بر میگردد. او را بردند و سه ماه بعد یک تماس دو دقیقه ای گرفت و گفت «حالم خوبه و پی گیر کار من باشید«. نه گفت کجا است ونه اینکه چرا او را برده اند و چکار کرده و… ما هم پی گیر شدیم، هر ارگانی که فکر میکنید تا به حال هزاران بار رفته ایم اما هیچ نتیجه ای نگرفته ایم. حدود 6 ماه بعد از تماس سعید، فکر کنم میلاد امام علی بود به ما زنگ زدند و گفتند زنگ زده ایم خبر سلامتی سعید را بدهیم و خوشحالتان کنیم. هر چه پرسیدیم، التماس کردیم و اصرار کردیم که از کجا هستید و سعید کجاست هیچ جوابی ندادند.
روزی که سعید را بازداشت کردند به شما گفتند از کدام ارگان هستند؟ حکمی نشان دادند؟
نگفتند از کجا هستند من هم اینقدر حالم بد شده بود که نپرسیدم گفتند باید خانه را بازرسی کنند و کردند. از خودم بیخود شده بودم وقتی قیافه رنگ پریده سعید را دیدم. اینقدر هم آگاه نبودم یعنی اصلا به این مسائل اشنا نبودم که حکمی بخواهم و…
خب این مدت که پی گیری می کنید به شما چه پاسخی میدهند؟
مدام می گویند در حال پی گیری هستیم تا به حال نگفته اند سعید کجا است و چه بر سر او آمده، آیا زنده است یا مرده.فقط از دفتر آقای نقدی آن موقع به ما گفته بودند که بچه ات را واحد عملیات ما گرفته و بیخود نیایید هر موقع لازم بود خودمان تماس می گیریم. اما هیچ خبری نشد. بعد که آقای قالیباف شد فرمانده نیروی انتظامی از دفتر او سرهنگ فاطمی زنگ زد و گفت عکسی از سعید بیاورید تا پی گیری کنیم.پدر سعید عکس او را برد و گفتند پی گیری میکنیم هفته دیگر ملاقات کنید هفته بعد رفتیم گفتند همین روزها ملاقات می دهیم اما بعد گفتند دست ما نیست و متاسفیم. 4 سال قبل آقای سالارکیا گفت با وزارت اطلاعات صحبت کرده اند و قرار است به ما ملاقات دهند تا سعید را ببینیم. رفتیم دفتر آقای مرتضوی گفتند ده روز دیگر بیایید. هی ده روز، ده روز تمدید کردند. اخر سرهم گفتند بروید هر موقع لازم بود خودمان تماس می گیریم و فعلا به خود ما هم اجازه نمیدهند و… تمام این سالها اندازه یک کارتن ما فقط شماره نامه داریم که به ارگان های مختلف از بیت رهبری، وزارت اطلاعات، وزارت کشور و دادستانی و هر جایی که فکر کنید نوشته ایم و رفته ایم پی گیری کرده ایم و در نهایت هم به نتیجه ای نرسیده ایم.
آیا به شما گفته اند اصلا سعید کجا زندانی بوده یا الان کجاست؟
نه هیچ جوابی در این زمینه نمی دهند. ما اینقدر رفتیم و آمدیم که از دفتر آقای دولت ابادی هم از ما خواستند که هر چه نامه و سند و پرونده داریم برای آنها ببریم. بردیم اما هر بار که می رویم می گویند اقای دولت ابادی پی گیر است و به نتیجه که برسیم خبر میدهیم. امروز شوهرم از صبح تا ساعت 4 باز رفته بود اما خب خبری نیست دیگر. هیچ جواب قطعی نمیدهند، فقط می گویند صبر کنید پی گیری میکنیم. اینقدر این سالها گفته اند بیایید فلان جا و بروید بهمان جا و… که دیگر جایی نمانده نرفته باشیم. اینقدر شماره نامه داریم که چی بگویم آخر. نه به ما می گویند هست نه می گویند نیستو نه می گویند زنده است نه می گویند مرده نه می گویند کجاست و…
از دوستان فرزندتان چی؟ از کسانی که آن موقع سر همین مسائل کوی بازداشت شدند آیا کسی خبری از سعید نداشت؟
دوستانش که خبری نداشتند. اما احمد باطبی که بار اول از زندان به مرخصی آمد در اصل در بیمارستان بود که من رفتم دیدن او. نمی گذاشتند اما با مادر احمد صحبت کردیم. احمد می گفت که توی بازجویی ها با سعید بوده اند و صدای سعید را می شنیده و…
خانم نقابی، سعید فعالیت خاصی داشت؟ در کوی دانشگاه و…
من هیچی نمیدانم. خدا شاهد است اصلا نمیدانم سعید با چه کسانی بوده و 18 تیر چه میکرده و نمیکرده. بچه توداری بود فقط 22 سال داشت و تازه می رفت توی 23 سال. نمیدانم اصلا چرا امدند و او را بازداشت کردند. باور کنید اگر میدانستم کاری کرده می بردم و قایم اش میکردم نمیگذاشتم بازداشت اش کنند اما من هم همان قدر خبر دارم که شما خبر دارید. آن موقع ها به پدر سعید که پی گیر بود گفته بودند پسرت توی گروه منوچهر محمدی اینها بوده اماما واقعا هیچی نمیدانیم.
و سال گذشته خود شما و دخترتان بازداشت شدید و رسانه های حکومتی مدعی شدند که شما با مجاهدین ارتباط دارید. بازداشت شما ربطی به سعید و یا پی گیری هایی که می کردید داشت؟
نه خدا شاهد است که من اصلا نمیدانستم منافقین و مجاهدین یعنی چی. من که اصلا آدم سیاسی نبوده ام. 12 سال تمام دنبال نشانی از پسرم دویده ام. یک مصاحبه با صدای آمریکا کرده بودم که ما را گرفتند وبردند 209 اوین. دو ماه آنجا بودیم. گفتند شما توی تظاهرات بودید و با مادران عزادار هستید که انها منافق هستند و… همه اینها دروغ بود تلفن های ما همیشه کنترل می شود و خودشان هم میدانستند و میدانند من با جایی ارتباطی نداشتم و ندارم. به آنها هم گفتم که بعد از شهادت بچه ها در 25 خرداد من هم مادرم رفتم پارک لاله با مادران دیگر؛ دو یا سه بار رفتم، دفعه چهارم مرا با سایر مادران بازداشت کردند. از من می پرسیدند با مادران کجا اشنا شده ای؟ گفتم خود شما در وزرا ما را اشنا کردید. ما پارک می رفتیم اما اکثرا همدیگر را نمی شناختیم فقط همدیگر را در پارک میدیدیم اما وقتی ما را گرفتید وبردید وزرا خب با هم آشنا شدیم. مادران هم نه منافق بودند نه ارتباطی داشتند. انها هم مثل من مادر بودند. دو سه جلسه بازجویی هم درباره سعید از من پرسیدند و همه را گفتم گفتند که پی گیری میکنیم ببینیم چه کسانی آن موقع خودسرانه افراد را بازداشت میکردند و از کجا دستور می گرفتند و… بعد گفتند آن موقع ما نبودیم و دست ما نیست.
الان پرونده شما و دخترتان در چه مرحله ای است؟
آخرین دفاع را گرفته اند. گفتند بعد احضاریه میدهیم یا زنگ می زنیم فعلا که منتظریم ببینیم چی می شود.
و حالا بعد از 12 سال بی خبری از سعید و همچنین بازداشت خود شما و دخترتان خانواده شما چه وضعیتی دارند؟
سعید اولین پسر من بود داشت می رفت توی 23 سال و الان رفت توی 13 سال که او نیست.30 شهریور سعید 36 ساله می شود. پدر سعید کارمند وزارت صنایع بود که دو سال بعد از بازداشت سعید او را با 28 سال سابقه کار بیرون کردند اول گفتند برو یکسال استراحت کن و پا در هوا نگهداشتند و بعد حقوق او را هم قطع کردند و هر چه پی گیری هم کردیم اصلا نگفتند چرا. وکیل هم گرفتیم اما گفت وزارتخانه جواب نمیدهد و نماینده اش به دادگاه نمی آید. خود من هم که دیگر توانی ندارم. از خدا هیچی نمیخواهم فقط می گویم جنازه بچه ام را ببینم و بعد دفنش کنند. از خدا فقط همین را میخواهم. به خدا زندگی برای ما جهنم است. می گویم خوش به حال کسانی که جنازه بچه هایشان را گرفتند و دفن کردند. چند روز پیش به خانم اعرابی می گفتم کاش جنازه سعید مراهم بدهند. هر کسی زنگ میزند از جا می پرسم 12 سال است می پرم و می گویم از سعید خبری آورده اند و…
خانم نقابی صحبت خاصی دارید بفرمایید.
فقط از مسئولین میخواهم مرا، دور از جان، سگ پا بوس به حساب بیاورند اما بگذارند بچه ام را ببینم اگر زنده است زنده اش را و اگر مرده است جنازه اش را. دیگر هیچ آرزویی ندارم ما را عین توپ این طرف و آن طرف پرتاب نکنند رفت توی 13 سال به خدا دیگر جانی نداریم. خسته می شویم، می نشینیم و باز دوباره شروع میکنیم. خدا خودش کمک کند و همه مادرهای چشم به راه از چشم به راهی در بیایند.
ضرب و شتم وحشیانه کودک تُرک توسط شهروندان چین حیوان صفت/ این کودک تُرک مسلمان، اهل تُرکستان چین استAlone Turkish Muslim Child gets Kicked and Beaten by Chinese Citizens for Knocking Down a
Posted ژوئیه 21, 2011
on:ضرب و شتم وحشیانه کودک تُرک توسط شهروندان چین حیوان صفت/ این کودک تُرک
مسلمان، اهل تُرکستان چین است
Alone Turkish Muslim Child gets Kicked and Beaten by Chinese Citizens for Knocking Down a
http://www.youtube.com/watch?v=Gb5TSUJohME&feature=player_detailpage#t=4s
تصاویر تکاندهنده كودكان هيولايي در عراق و افغانستان به جهت استفاده آمريكا از سلاحهايي با اورانيوم ضعيفشده در اين كشورها
Posted ژوئیه 21, 2011
on:تصاویر تکاندهنده هيولايي» «كودكان
http://www.youtube.com/watch?v=AKWqlHeYJdw&feature=player_embedded#t=15s
http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=4rbj9BnM3WI#t=11s
http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=lqr9_OCOMPM#t=11s
http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=3Aww9YvNjYI#t=8s
http://www.youtube.com/watch?v=wKan4ZJ-op0&feature=player_embedded#t=13s
Dr. Helen Caldicott
در عراق و افغانستان به جهت استفاده آمريكا از سلاحهايي با اورانيوم ضعيفشده در اين كشورها
به گزارش فارس، هرسال تعداد زيادي از كودكان در عراق و افغانستان به جهت استفاده آمريكا از سلاحهايي با اورانيوم ضعيفشده در اين كشورها، به شكل ناقص به دنيا مي آيند. اين كودكان كه اغلب با شكل و شمايل هولناك متولد مي شوند به «كودكان هيولايي» معروف شده اند. كودكاني كه مادران آنها نيز هنگام تولد با وحشت به آنها مي نگرند.
اين كودكان البته تنها در عراق و افغانستان به دنيا نمي آيند. ژاپن، ويتنام، لائوس و . . . هم بهجهت استفاده آمريكا از اين سلاحها قرباني اين اتفاق تلخ و سياه هستند.
تصاویر تکاندهنده>تولد كودكان با شکل و شمایل هولناک
Dienstag, 2. Februar 2010 , von Freeman um 00:05
Hier weiterlesen: Alles Schall und Rauch: Irak wird die USA und GB wegen Einsatz von Uranbomben anklagenhttp://alles-schallundrauch.blogspot.com/2010/02/irak-wird-die-usa-und-gb-wegen-einsatz.html#ixzz1SlWdkOBo
کد مطلب : 84518 |
30 تير 1390 ساعت 11:45 |
پزشكان فلوجه ميگويند كه پروندههاي بيمارستاني مبني بر بهدنيا آمدن انواع بيشمار کودکان عقبمانده، نقص در مغز، بيسر، بدون عضو يا به دنيا آمدن تكهاي گوشت بيآنكه نشاني از خصوصيات انسان در آن باشد، وجود دارد و زنان فلوجه فكر بارداري را از سر بهدر كردهاند.
به گزارش فارس، هرسال تعداد زيادي از كودكان در عراق و افغانستان به جهت استفاده آمريكا از سلاحهايي با اورانيوم ضعيفشده در اين كشورها، به شكل ناقص به دنيا مي آيند. اين كودكان كه اغلب با شكل و شمايل هولناك متولد مي شوند به «كودكان هيولايي» معروف شده اند. كودكاني كه مادران آنها نيز هنگام تولد با وحشت به آنها مي نگرند.
اين كودكان البته تنها در عراق و افغانستان به دنيا نمي آيند. ژاپن، ويتنام، لائوس و . . . هم بهجهت استفاده آمريكا از اين سلاحها قرباني اين اتفاق تلخ و سياه هستند.
خبرگزاري فارس در نظر دارد به جهت اهميت اين موضوع در چند شماره به بررسي پديده «كودكان هيولايي» بپردازد.
قسمت سوم اين سلسله مطالب به خوانندگان محترم ارائه مي گردد:
مركز تحقيقات «الاستقلال «نوشت: موارد به ثبت رسيده رسمي بيشماري وجود دارد كه در آنها حتي نام مادر و تاريخ ولادت و جنس كودك و نوع عقبماندگي و تشخيص پزشكي نيز وجود دارد.
* فاجعهاي كه فكر بارداري از سر زنان را بدرميكند
پزشكاني كه در بيمارستان عمومي شهر فلوجه مشغول بكار هستند، تاكيد ميكنند: پروندههاي بيمارستان بر وجود انواع بيشماري عقبماندگي و نقص مانند عقبماندگي در مغز يا به دنيا آمدن كودكاني بيسر يا بدون عضو يا به دنيا آمدن تكهاي گوشت بيآنكه نشاني از خصوصيات انسان در آن باشد، وجود دارد و همين امر زنان فلوجه را بسيار نگران كرده بگونهاي كه بسياري از آنها فكر بارداري را از سر بدركردهاند.
* سلاحهاي تحريم شده مورد استفاد در فلوجه
اورانيوم از جمله مواد شيميايي تشعشعزا است و با توجه به اين كه اورانيوم رقيق شده و اورانيوم طبيعي داراي خصوصيات شيميايي مشابهي هستند با كميتهاي متفاوت مواد شيمايي هستند، بنابراين نميتوان ميان اين دو ماده تفاوتي قائل شد.
*تاثيرات اورانيوم بر ريه و كليه
و براساس تحقيقات و پژوهشهاي پزشكي اكثر اعضاي بدن انسان نسبت به اورانيوم حساس هستند كه از آن جمله بايد از كليه و ريه نام برد، بگونهاي كه اصابت اورانيوم به كليهها موجب از بين رفتن بافتهاي اين عضو حساس و از كار افتادن آنها ميشود، همچنين تاثير اورانيوم بر كليهها بصورت عدم امكان تنفس و تنگينفس بسيار شديد خود را نمايان ميسازد.
* ورود اورانيوم به بدن از تماس دستها يا مواد غذايي آلوده
اين درحالي است كه همين تحيقيات تاكيد ميكند: بخش قابل توجهي از اين اورانيوم از طريق تماس دستها با مناطق آلوده يا آلوده شدن مواد غذايي و استفاده آنها توسط انسان وارد بدن انسان ميشود و بر اين اساس آشكار شده 2 تا 5 درصد اورانيوم رقيق شده از طريق غذا وارد بدن شده و توسط رودها جذب بدن ميشود.
* تاثيرات بلند مدت اورانيوم
همچنين پژوهشهاي ديگر نشان دادهاند، مواد تشعشعزايي كه در جنگ فارس استفاده شد، موجب ايجاد تغييرات بيولوژيك در افراد آلوده شده و نكته مهمي كه اين تحقيقات به آن اشاره كرده و آن را بسيار خطرناك ميدانند، اين است كه تاثيرات اورانيوم فوري و آني آشكار نميشود، بلكه آثار منفي اين ماده شيمايي دهها سال بعد در بدن نمايان ميشود و همين موضوع امكان درمان سريع و فوري را در مبتلايان آغاز كرد، بگونهاي كه اين آثار بيش از آنكه بر فرد نمايان گردد، در اولاد او آشكار ميشود و بسياري از نظاميان آمريكايي شركتكننده در جنگ خليج فارس سالها بعد اكثرا كودكاني با عقبماندگيهاي ذهني و مادرزادي به دنيا آوردهاند.
* انتقال ذرات اورانيوم توسط باد
آشكار است، دود ناشي از احتراق اورانيوم رقيق شده مساحتهاي گستردهاي را دربرميگيرد كه به دهها مايل ميرسد و به اين ترتيب خطر بزرگي عليه كسانيها در محدوده يا در ميدان جنگ هستند، تشكيل ميدهد و ذرات اورانيوم رقيق شده توسط باد تا مسافتهاي خيلي دور منتقل ميشود.
* فسفر سفيد چيست؟
فسفر سفيد ماده شمعي سفيد مايل به زرد و شفافي است كه هنگام تماس با اكسژن عمل كرده و آتش و دودي سفيد رنگ توليد ميكند.
آثار برجاي مانده از اين بمبها:
– ايجاد سوختگيهايي در بدن كه به استخوانها ميرسد و نمونه آن در فلوجه عراق قابل ملاحظه بود.
– فسفر سفيد بر روي خاك يا سطح آبها مينشيند و موجب آلودگي منابع آبي ميشود.
– هريك از بمب فسفر سفيد اين توانايي را دارد، تمام موجودات در منطقهاي به شعاع 125 كيلومتر را به هلاكت برساند.
– استنشاق اين گاز موجب ذوب شدن ريهها و ناي ميشود.
– دود ناشي از اين بمب موجب بروز سوختيهاي شديد در صورت و چشم و لبها ميشود.
* عراق و كشتارهاي سازمانيافته
در سال 1991 آمريكا به عراق حمله كرد و به اعتراف مقامات آمريكايي، ارتش اين كشور 940 بمب حامل اورانيوم و 14 هزار توپ و حدود 50 هزار موشك و 88 هزار بمب به سوي مناطق مختلف عراق شليك كرد كه قدرت تخريبي اين بمبها 7 برابر بيش از بمبهاي بكار رفته در دو شهر ژاپني هيروشيما و ناكازاكي پس از بمباران توسط بمب اورانيوم و دومي توسط بمب پلوتونيوم بود و با پايان يافتن اين جنگ بين 350 تا 400 تن از بقاياي بمبهاي اورانيوم رقيق شده بر روي اراضي كه ميدان جنگ بشمار ميآمد، در عراق برجاي ماند.
* يك ميليون كودك قرباني جنگ آمريكا در عراق
در نتيجه استفاده از اين سلاحهاي تحريم شده بين المللي و بنابر آنچه روزنامه انگليسي اينديپندنت يادآوري مي كند، قربانيان اين سلاحها نيم ميليون كودك عراقي مبتلا به سرطان بودند، همانگونه كه حدود يك ميليون كودك عراقي نيز به دليل ابتلا به بيماريهاي ناشي از تشعشعات جان خود را از دست دادند و ميزان تولد كودكان عقب مانده و مبتلا به نواقص مادرزادي به شكل چشم گيري كاهش يافتو انتظار ميرود، اين عقبماندگيها و نقصها به شكلي عيانتر و فراگير و بيشتر در نسلهاي بعدي عراقيها رويت شود.
* مدير مركز تحقيقات اورانيوم واشنگتن: استفاده از اورانيوم به معناي قتل عام 30 درصد ملت عراق
طي جنگ دوم عراق وزارت دفاع آمريكا اعلام كرد كه از اورانيوم رقيق شده نيز استفاده خواهد كرد و به همين دليل دكتر «آصف دراكوويتز » مدير مركز تحقيقات اورانيوم واشنگتن نسبت به عواقب استفاده از سلاحهاي تحريم شده بين المللي هشدار داد و گفت: بمباران دوباره عراق بواسطه اورانيوم رقيق شده به معناي كشتار و قتل عام 30 درصد از ملت عراق است «.
* 1750 تن بمب در جنگ آمريكا عليه عراق استفاده شد
در 20 مارس 2003 جنگ عليه عراق آغاز شد و حدود 1750 تن بمب بر اين كشور ريخته شد كه معادل 400 هزار بمب هستهاي مشابه آنچه بواسطه آن ناكازاكي بمباران شد و 5.5 برابر بمبهايي بود كه در سال 1991 در جنگ اول خليج عليه عراق استفاده شد.
* فلوجه بين فسفر سفيد و اورانيوم رقيق شده
در 31 مارس 2004 فلوجه بمباران شد، اما اينبار فسفر سفيد و اورانيوم رقيق شده توامان به خدمت گرفته شد و بالطبع نتايج آن بروز فاجعهاي انساني بود.
* گواهي و شهادت پزشكان متخصص
– دكتر «عمار وجيه «: در دهه شصت قرن گذشته داروي به نام «تاليدو ماليد » كشف شد كه وقتي در آزمايشگاهها مورد بررسي قرار گرفت، محققان به اين نتيجه دست يافتند كه زنان باردار در صورت استفاده از اين دارو كودكاني فاقد عضو يا فاقد يك طرف بدن به دنيا خواهند آورد كه در زمان خود ضجهاي در جهان ايجاد كرد و شركت توليد كننده اين دارو وادار به پرداخت غرامت شد، اما امروز ملاحظه ميكنيم كه عراق به آزمايشگاه تجربه آثار اينگونه دارو تبديل شده و مشاهده مي كنيم، در اين كشور هر روز كودكاني به دنيا ميآيند كه در اثر در معرض تشعشعات بودن مادران در نتيجه استفاده از سلاحهاي نامتعارف و تحريم شده بين المللي مبتلا به نواقص و عقبماندگيهاي مادرزادي هستند.